خلاصه ماشینی:
"گویندهء رادیو عری دربارهء محراب به خون آغشتهء کموفه میخواند: «ناگهان رنگ پرید از رخ شب گشت محراب تو هم رنگ شفق کرده خورشید مگر باز غروب یا که افتاده ز پا مشغل حق» ابیات شعر همچون مضراب،تارهای نازک خیال را مینوازند و میبینم که پدر نیز بیاختیار با گوینده همآوا شده است.
-مگر حضرت علی(ع)در محراب کوفه شهید نشد؟ -چرا پسرم.
چرا در نجف به خاکش سپردهاند؟ پیشانی پدر کمی چین میخورد و بعد از مدتی سکوت میگوید:«از کوفه تا نجف راه زیادی نیست.
» کتاب را ورق میزند و بعد با صدای بلند میخواند:«در میان اصحاب پیغمبر هیچکس مانند علی دوستانی فداکار نداشت؛همچنان که هیچکس مانند او دشمنانی اینچنین جسور و خطرناک نداشت.
مردی بود که حتی بعد از مرگ، جنازهاش مورد هجوم دشمنان واقع گشت.
» پدر حیرتزده سر میجنباند و مرتب تکبیر میگوید و من به هلال نازک ماه میاندیشم:«ماه پشت ابر نمیماند،حتی اگر صد سال طول بکشد..."