خلاصه ماشینی:
"او در حدود چهل سال پیش در یکی از غزلهای اجتماعی خود گفته است: «بسکه میسوزد زغم جان تو ای آموزگار زندگی گردیده زندان تو ای آموزگار خوان علم و معرفت را در جهان گستردهای لیک هست از نان تهی،خوان تو ای آموزگار زآستین بس گوهر دانش فروریزی ولی فقر بگرفته گریبان توی ای آموزگار عمر خود را صرف اطفال کسان کردی و نیست هیچکس در فکر طفلان تو ای آموزگار هیچ اقدامی نشد از این مقامات رفیع بهر اوضاع پریشان تو ای آموزگار»!
زندهیاد«ابو القاسم حالت»نیز چهل و چند سال پیش در شعر «بیخانمان»خود،داستان زندگی معلم مستأجری را روایت میکند که صاحبخانه،اثاث زندگیاش را بیرون ریخته و شاعر از زبان او گفته است: نظم این ملک بر آن است که بر خاک نشاند هرکه را چون من بیچیز،نه ملکی است،نه مالی و ادامه داده است که: گر سرانجام خاکنشین،بود سزایم که ز آغاز چرا فکر زر و سیم نبودم؟!"