چکیده:
با تحلیل مقایسهای اصول مکتبهای ناتورالیسم و رئالیسم در این مقاله،موارد تمایز و مشابه اصول و روشهای این دو مکتب روشن شده است.این موارد به صورت خلاصه عبارت است از:
ناتورالیسم از علم یا فلسفه طبیعی مشتق شده است و روش دستیابی به واقعیت را توصیف میکند؛اما رئالیسم از فلسفه مشتق شده است و هدف دستیابی به واقعیت را،توصیف میکند.
ناتورالیسم معتقد به جبر است.بنابراین اشخاص در اینگونه داستانها ناخواسته در وضعی گرفتار میآیند که نه بر آن اختیاری دارند و نه قادر به تغییر آن هستند.رئالیسم پدیدههای جامعهشناختی اشخاص را در پرتو اصل علیت اجتماعی بررسی میکند.
انسان از نظر ناتورالیستها حیوانی است که سرنوشت او را وراثت و محیط و لحظه تعیین میکند.در چشم رئالیستها آنچه انسان را اشرف مخلوقات میکند،توانایی او در اجتماعی کردن غرایز حیوانی است.
ناتورالیسم معتقد به قانون بقای انسب و پیروزی قوی بر ضعیف است.تأثیر رئالیستها از قانون بقای انسب در حیطه ماتریالسم فلسفی و ایجاد فساد و تباهی طبقه اشراف و فقر و فلاکت طبقه زحمتکش است.
در ناتورالیسم بنابر اصل نزدیکی هرچه بیشتر به واقعیت بر استفاده از زبان محاوره در مکالمه اشخاص داستان تأکید میشود.رئالیسم نیز به دلیل اصل واقعگرایی،استفاده از زبان محاوره را به منظور معرفی هرچه دقیقتر تیپهای مختلف جامعه به کار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"ب-نویسندگان رئالیست نیز مسائل زشت و زننده جامعه را به تصویر میکشند منتهی تفاوت آن با ناتورالیسم در این است که آنها برخلاف ناتورالیسم،که در بیان زننده بیشتر به برشی از زندگی یعنی تاکید بر مسأله تبعیت انسان از غرایز پست حیوانی و جنسی براساس اصل علمی و فیزیولوژیکی وراثت و محیط و فشارهای لحظه در کنار سایر مسائل مشمئز کننده توجه میکنند،مرکز ثقل آثار خود را بر فساد طبقه اشراف و دیگران برای کسب ثروت و رنج و فلاکت و فقر طبقه پایین و تن در دادن آنها به هر پستیای برای کسب ثروت و مقام قرار میدهند.
پس همهء احساسات و افکار انسانها نتیجهء مستقیم تغییراتی است که در ساختمان جسمی حاصل میشود و وضع جسمی نیز بنا به قوانین وراثت از پدر و مادر به او رسیده است؛یعنی اگر در یکی از اجداد،نقصی و یا اختلال جسمی وجود داشته باشد این نقص رفتهرفته زیاد شده از نسلی به نسل دیگر میرسد و باعث میگردد که نسلهای بعدی،الکلی یا فاحشه شوند و یا نقصهای روحی دیگری پیدا کنند(سید حسینی،1376:ص 422).
ناتورالیستها با کمک فیزیولوژی بر حس برتر غریزه بخوبی دست یافتند و بدینسان راه تلقی علمی و فیزیولوژیک و ماشینی از حیات انسان همه انسانها را در یک فرمول واحد یعنی موجوداتی تحت سیطرهء وراثت و محیط و فشارهای لحظه،جای میدهد،اما رئالیسم در درجهء اول به صورت کشف و بیان واقعیت تعریف میشود و واقعیت پدیدهای تاریخی و اجتماعی است که بر اثر جریانهای متضاد مدام دستخوش تغییر و تحول است."