چکیده:
داستانهای جریان سیال ذهن به دلیل رویکرد ویژه به مفهوم زمان،گاه داستان زمان نامیده شدهاند.در این گونه داستانها گذشته و آینده از رمان حذف میشود تا کشف و شهودی محض از لحظهء حال به دست آید.در چنین حالتی ترتیب و توالی پیوستهء زمان جای خود را به تراکم درهم تنیدهء خاطراتی میدهد که در ذهن شخصیتهای داستان نه بر اساس تقدم و تأخر زمانی که بر اساس میزان عمق تجربه نظام یافتهاند و گذشته،حال و آینده کاملا در هم آمیختهاند.
نویسندگان جریان سیال ذهن برای انعکاس دقیق ذهن انسان و چگونگی تطابق آن با زمان به انواع شگردها روی آوردهاند.بازگشت ناگهانی به گذشته،تغییر مداوم روایت بین حال و گذشته و آینده،روایت مدتی طولانی از گذشته از دریچهء لحظاتی محدود از حال،جابهجایی مداوم کانون روایت داستان میان لایههای مختلف ذهن شخصیت و در نتیجه بین زمان بیرونی و زمان درونی یا زمان ساعت و زمان ذهن،بهرهگیری از تداعیهای مکرر که گذشته و حال را در هم میآمیزند،کاربرد نامتعارف زمانهای افعال و...همگی شیوههایی هستند که به کار گرفته میشوند تا تلقیهای متفاوت اذهان مختلف از مفهوم زمان را بنمایانند.
در این مقاله،پس از بررسی مهمترین داستانهای جریان سیال ذهن غربی از نظر چگونگی بهکارگیری عنصر زمان،سعی شده است رویکرد ویژهء نویسندگان مختلف در این عرصه مورد بررسی قرار گیرد و با یکدیگر مقایسه شود.در پایان تعدادی از رمانهای فارسی نیز از این دیدگاه بررسی شده است.
خلاصه ماشینی:
"زمان عینی و زمان ذهنی شخصیت داستانهای جریان سیال ذهن از یک سو با زمانی عینی11یعنی همان تصور متعارف آدمی از زمان به منزله سلسله تقسیمات منظم به دقایق و ثانیهها سروکار دارد که خواهناخواه بر حرکات و اعمال او حاکم است و از سوی دیگر در سطوح عمیقتر ذهنش که کانون روایت داستان نیز در آن قرار دارد با زمان ذهنی12روبهروست که برای انسان اهمیتی بسیار بیشتر دارد؛ یعنی«زمان به آن شکلی که انسان هنگام تعمق در کلیت ضمیر هشیار خود از آن آگاه است و «حافظه ناب»که نیرویی است شهودی که به یاری آن انسان قادر به این تعمق میشود» (Kumar,1963,P.
جستجوی نویسندگانی به دنبال چنین حسی البته خاص آثار جریان سیال ذهن نیست؛چنانکه داستایوسکی هم با توصیف اوج تجربه حسی یا آن«احساس سرمای ناگهان»که درست پیش از حمله صرع به انسان دست میدهد،خواستی مشابه پروست نشان داده و گفته است که در قبال زیستن لحظاتی چند از این گونه لحظات که گرد هم آمده و کیفیتی پیوسته یافته باشند،حاضر است سالیانی از عمر خویش را ببخشد(همان،ص 130)اما داستایوسکی هم چندان از حس و حال نویسندگان جریان سیال ذهن به دور نیست،چنانکه اغلب در بررسی پیشینهء بهکارگیری شیوههای روایتی چون تکگویی درونی،و یا پرداختن به ذهنیات قهرمانان داستان،او را از پیشروان و زمینهسازان پیدایش این شیوهء داستاننویسی به شمار میآورند (Humphrey,1959:P.
رخدادهای گذشته در این حالت نیز از نظم و ترتیب زمانی تبعیت نمیکنند؛یعنی ذهن شخصیت در داستانهای مورد بحث،هنگام اندیشیدن به گذشته،بدون توجه به تقدم و تاخر زمانی خاطرات و یا دوری و نزدیکی آنها از زمان حال، بسته به اینکه کدام یک از این رخدادها برایش تداعی شده باشد،آن واقعه را به همراه تودهء وقایع مرتبط با آن از اعماق مختلف ذهنش احضار میکند."