چکیده:
در این مقاله قرائتی از ویژگیهای داستان پسامدرن ارائه شده است.شاهد مثالهای این مشخصهها عمدتا چند داستان کوتاه و بلند رمان ایرانی است؛اگرچه گاه از داستانهای خارجی نیز یاد شده است. سخن اساسی این مقاله،نحوهء ورود و حضور مشخصهها،نظریهها و سازوکارهای پسا مدرنیستی در داستان و رمان است.این مطلب در سه عنوان فرعی دنبال شده است:
1-ابراز نظریه در متن یا ایجاد داستان نظریهپرداز
2-کاربست نظریه در سطح خرد متن
3-کاربست نظریه در ژرف ساخت قصه،که اوج هنر پسامدرنیستی است.
نظریه در درون داستان جان میگیرد و زنده میشود؛مثلا عدم اطاعت شخصیت داستان از نویسنده،نظریه مرگ مؤلف را در ژرف ساخت قصه نشان میدهد.
خلاصه ماشینی:
"با این همه،دریدا بر این نظر است که هر آدمی نسبت به دیگران به تأویل ویژه و متمایز خود دست مییابد و فهم نشانهها مدام در تعویق است،اما برای پرهیز از متافیزیک حضور و آگاهی بر خطای فهم مشترک باید از تقابلها آغاز کرد.
او میگوید :باید از ضد شروع کرد؛یعنی به جای حقیقت از مجاز آغاز کرد و از گفتار،که بر پایهء حضور گوینده صورت میپذیرد به نوشتار-که نویسندهاش غایب است و نمیتواند غرض و مقصود خود را برای خواننده بازگو کند-رجوع نمود(ضیمران،1379:ص 105)و در نتیجه به جای لوگوس و کلام محوری13به میتوس رو کرد.
اما این صناعت در حد ساختارشکنی نسبی دستوری در شعر مولوی و نیز ساختارشکنی دستوری و توصیفی در ساحتهای دیگر دانش امروز-که در آثار نیچه از جمله«فراسوی نیک و بد»و دیگران دیده میشود-وجود داشته است.
ابراز نظریه در متن(ایجاد داستان نظریهپرداز) بودریار به«بیمرزی میان واقعیت و فراواقعیت»اشاره میکند تا اینکه میگوید:نشانهها به مرج واقعی اشاره ندارند.
این شیوه را میتوان شالودهافکنی در تمامی اجزای متن نامید اما براهنی در رمان«آزاده خانم»بیشتر از شگرد قطع معنا در بخشهای مختلف کتاب استفاده کرده و در هر فصل و بخش،قصهء دیگری را که گاه در بخشهای پیشتر بدان پرداخته بوده است،ادامه میدهد و مدام با تلفیق آن در حوادثص ناقص و نامشخص دیگر رد معنای نسبی فراهم شده را گم میکند.
اما به نظر میرسد که«ابراز نظریه»در داستان تنها شکل متعارف قصه را غریبتر میکند وگرنه داستان نظریه پرداز هر چه بیشتر بر متافیزیک حضور تکیه دارد،زیرا ابراز نظریه به نوعی توضیح متن تلقی میشود."