چکیده:
این پژوهش درصدد است تا با بررسی قصههای دو حماسهء ایرانی و هندی،یعنی شاهنامه و مهابهارت،نشان دهد،ساختار این قصهها تا چهاندازه از نظر طرح و محدوده،شبیه بههم است.بنابراین بخشی از قصهها با موضوع«خویشاوند کشی و خویشاوند آزاری»انتخاب گردید تا با نگاهی ساختاری تحلیل شود. دلیل انتخاب روش ساختاری این است که جای چنین نگاهی در مجموعههای حماسی پژوهشی،خالی است؛زیرا بیشتر پژوهشها دربارهء موضوع این مقاله،تفسیری است.تحلیل ساختاری مقدمهای برای رسیدن به تحلیلهای تفسیر بعدی است.بههمین دلیل برخی از ساختارگرایان چون ژرار ژنت،پا را از مرحلهء تحلیل ساختاری صرف فراتر گذاشته و به تأویل نیز توجه کردهاند. با این پژوهش خواننده پی خواهد برد که داستانها علاوهبر شباهتهای محتوایی در ساختمان نیز بههم نزدیکند.
خلاصه ماشینی:
"پسر که از کار پدر ناراحت شده است برای نشان دادن قدرتش رودرویش قرار میگیرد و او را میکشد اما وقتی با شماتت مادرش روبهرو میشود به دنبال معجونی به نام سمجیونی میرود و با رساندنش به ارجن بار دیگر او را به زندگی باز میگرداند(از ذکر خلاصهء داستان رستم و سهراب خودداری میشود.
اگرچه اسباب و علل در دو داستان رستم و تهمینه و ارجن و چترانگدا از جنس دو داستان پیشین نیست،این پژوهش نشان میدهد این داستانها را نیز میتوان در کنار داستانهای دیگر دارا و ناهید و رام و سیتا قرار داد.
درپیغامی که برای سلم و تور هم میفرستد به این موضوع اشاره میکند: نه خوب آمدی با دو فرزند خویش کجا جنگ را کردمی دست پیش کنون زان درختی که دشمن بکند برومند شاخی برآمد بلند بیاید کنون چون هژبر ژیان به کین پدر تنگ بسته میان (فردوسی،2831،ص 511) در واقع اگر فریدون تصمیم به از میان برداشتن پسران خود میگیرد از آن رو ست که در جای حق نشسته و همین موضوع است که این داستان را با دو داستان دیگرمتفاوت میسازد.
در داستان منوچهر اختلاف به سبب کشتن ایرج به وجود میآید و در داستان سیاوش به این دلیل که پسر از جنس پدر نیست از آنجا که قرار نیست پدر خود دست به کار کشتن فرزند شود این اختلافها علنی نمیشود جز در داستان منوچهر زیرا در اینجا هردو طرف میدانستند که داستان چه پایانی دارد."