خلاصه ماشینی:
"این موضعگیری اگرچه سیطره و قدرت حکومتها را در برخورد با جان و مال مردم محدود میساخت و مانع از آن میشد که زمامداران بظاهر مسلمان،علی رغم مخالفت پنهان و آشکارشان با اسلام و جلوگیری از طرح و اجرای احکام،برخی از قوانین و دستورات الهی را برای تثبیت بنیان حاکمیت خویش مورد سوء استفاده قرار دهند،اما پیآمد ناگواری نیز بدنبال داشت و آن تصور و توهمی را در اذهان بوجود آورد که اسلام جز یک سلسله مقررات حقوقی و اعمال عبادی و یا دستورات اخلاقی شخصی، نیست و همین تصور،باوری استوار در اذهان برخی از مقدس مآبان ناآگاه گشت و موجب سرخوردگی نیروهای کم مایه و پر احساس از مذهب شد در چنین موقعیتی،پدیدههای بزرگ اجتماعی بویژه تحولات و انقلابهایی که در اروپا و روسیه بوقوع پیوست اذهان روشنفکران و اصلاحطلبان مسلمان را بخود معطوف داشت،و همین سبب گردید که دو نوع واکنش نسبت به دین از جانب آنان ظهور و بروز نماید:از سویی ارتداد و دین ستیزی بیماردلان بیخبر از حقایق مذهب،و از سویی دیگر،موضع تدافعی کسانی که در اثر تربیت خانوادگی و محیط اجتماعی،به باورهای پایداری دست یافته بودند،و از سرایمان و سوز،هرگونه حملهای از گروه نخست را پاسخ گفته و زدودن شبهات و ابهامات را،وظیفه دینی خویش میدانستند."