خلاصه ماشینی:
"یادم میآید که همان اول که حکیم سبزواری کتاب را با سرفصلهایی از قبیل«غوص فی»آغاز میکند این رباعی بسیار زیبا را ازو شنیدم و نمیدانم از کیست: غواصی کن گرت گهر میباید غواصان را چار هنر میباید جان بر کف دست و رشته اندر کف دوست دم نازدن و قدم ز سر میباید حال که به اینجا رسید بد نیست از یک تن دیگر که درین شاخه از معرفت بر من حق استادی دارد یاد کنم و آن مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری است که امور عامهء شرح منظومه را نزد او نیز خواندهام و با اینکه در آغاز اصرار داشت که قبول نکند و میگفتمن سالهاست«تارک»ام ولی وقتی درس را شروع کرد،از بسیاری مدعیان که ما دیدیم بهتر و مسلط و خوشتقریرتر بود.
)کسانی کهدر کتابفروشیهای برومند و آزادمهر و یا کافهء«چمن»و«اتحاد»و«قهوهخانهء داش آقا»تقریبا همیشه نوعی حضور داشتند:مرحوم احمد کمالپور(کمال)،شادروان دکتر سعید هدایتی(استاد چشمپزشکی دانشگاه مشهد)،شادروان جعفر محدث که کعب الأحبار(یا کعب الأخبار) فرهنگی خراسان بود و از نشر هر کتابی که وارد مشهد شده بود خبر داشت و از قیمت آن و تخفیفی که میتوان از کتابفروشی در قیمت آن بهدست آورد و هم بر این سه تن باید بیفزایم قاسم صنعوی(مترجم نامدار و برجستهء عصر ما)را و فریدون صلاحی شاعر شهیر آن سالها و فریدون مژده شاعر و نقاش بافرهنگ و صاحب ذوق آن ایام را و نعمت آزرم شاعر برجستهء خراسان را و محمد عظیمی شاعر غزلسرای و مؤلف کتاب از پنجرههای زندگانی و مرحوم غلامرضای قدسی شاعر غزلسرای نامی شهر ما و مرحوم صاحبکار«سهی»را و گاه استاد محمد قهرمان نیز درین کتابفروشیها و این پاتوقها حضور داشت و نیر مرحوم میرهادی ربانی که پیش ازین از کتاب زبان دل او و آن پشت جلد عجیبش یادی کردم."