خلاصه ماشینی:
"درحالیکه محو عظمت الهی در آفرینش این همه زیبایی و غرق در نشاط بودم،به ناگه آوای سرود دستجمعی دانشآموزان معلم قهرمان و پرکار مدرسۀ سیار و چادرنشین تبرۀ بهلویی قشقایی بر دامن تپه در محوطهای پر از گل و سبزه توجهم را به خود جلب کرد.
«گجر»دخترک تیزهوش ایلی که در شجاعت و دلیری،بچه شیر و در کنجکاوی و تیزهوشی،نابغهای بود،چنین میخواند: میکشم بر کاغذی من نقشی از خاک وطن زیر لب گویم به خود،ای میهنم،ایران من ای تو را کوه بلند و قلههای پر زبرف ای تو را رود روان وای تو را دریای ژرف سبزهها گل میدهد در هر بهار از خاک تو معدن نفت است،پنهان زیر خاک پاک تو آسمان نیلگونت خانۀ خورشید و ماه آستان زرفشانت مملو از بوی گیاه نقش میگیرد به چشمم نقشۀ رنگین تو دوست میدارم زجان این خاک مهرآگین تو در این اثنا وقتی سربلندی درسی دانشآموزان در نظر مجسم شد،گویی از فخر سر به آسمان میساییدم؛زیرا معلم و محصل در ارائه هنر،با طبیعت زیبا و بهار دلانگیز به رقابت برخاسته بودند."