خلاصه ماشینی:
آن روزهای روشن اشراق آن روزها در شهر شب خیزان، چشمان تو ضرب المثل بودند در لحظهء اشراق چون خورشید، لبریز از شور غزل بودند آن روزهای خون و خاکستر، روزی که آتش بود اعجازت طعم کلامت دلرباتر بود، گل واژههایت از عسل بودند شب در نگاهت موج میزد ماه، عشق تو خورشید دل ما بود در دستهایت نور میرویید، اعضای تو اهل عمل بودند خون خدا هر لحظه جریان داشت، در رگرگ فریاد حق خواهان تن پوشها جنس شهادت داشت، فانوسها جنس زحل بودند آن روزها دنیا چه حالی داشت، بیرنگ و بو در جستجو بودیم قبر شهیدان در نگاه ما، زیباتر از تاج محل بودند امروز ما قصهات خالی است، از بوی رزم رستم و سهراب دیروز آیات نگاه تو، حی علی خیر العمل،بودند امروز بوی فتنه میبارد، در موج خیز دشنه و دشنام دیروز دستان پر از مهرت، شور آفرین،آهن گسل بودند در حسرت آن روزها هستم، آن روزهای روشن اشراق، روزی که چشمان سحر خیزت، در شهر ما ضرب المثل بودند ذو الفقار آباد گرچه سرمستی سیه مست قلندر مانده است سالها آیینه دل بیتو ابتر مانده است چارده قرن است لبها را به هم نگذاشته است ذوالفقار آباد حسرت سوز حیدر مانده است میدمد از غروب روزی آفتاب و سالهاست در تب آن روز خون،خورشید خاور مانده است بارها با ما غزل خوان قیام سبز توست، نخل عریان عطش نوشی که بیسر مانده است شب سیهپوش عزای کیست؟آری بیگمان همچنان در سوگ هفتاد و دو پیکر مانده است میرسی از راه و میآیی سوار ذو الجناح چشم هامان العجل گویان به این درمانده است میرسی از راه و میگوید بلال از نو اذان گوش عالم تشنهء الله اکبر مانده است میرسی از راه،من هم پیش مرگت میشوم سالهای سال،ان تن،مست خنجر مانده است هر سحر چشمم عطش ریز ظهورت هست و عشق چون فراتی تشنهء دست برادر مانده است قائم آل محمد(ص)!بازگرد ای کوه مرد!