خلاصه ماشینی:
"مثلا یکنفر اگر ملکی آباد دارد آرزو دارد که فلان ملک مهم دیگر را هم او بدست آورد یا خانهای وسیع دارد آرزو میکند که خانهای وسیعتر از آن نیز بسازد و برای رسیدن باین آرزوها پولش را جمع میکند و از انفاق خودداری میکند زیرا میبیند هر یکتومانی که بدهد یکقدم از آرزویش دور میشود و این آرزوها تمام شدنی نیست بلکه مانند آب دریاست که هرچه انسان بیاشامد بر تشنگیش میافزاید و بهرکدام از این آرزوها که برسد آرزوئی بزرگتر از آن در دلش سر از خواب برمیدارد و همچنان حرص میزند و جمع میکند و عرصه را بر دگران تنک میسازد و خیر خود را کم میگرداند تا خاک گور چشم تنگش را پر گرداند مردم یک مملکت بمنزلهء قافلهای هستند که باهم حرکت میکنند؛آنها که جلو تازند باید نگهی بواماندگان و عقبافتادگان هم بکنند و ببینند قدرت حرکت این قافله بآنها چقدر اجازه تاختن میدهد آنها که در پلههای نردبان چشم ببالا دوخته و میکوشند که چهار پله یکی بالا روند باید در هر پلهای نگاهی بزیر پای خود هم بیفکنند و بیندیشند از اینکه پائین ماندگان یکدفعه نردبان را از زیر پای آنها نکشند."