خلاصه ماشینی:
"چگونه عقایدمتنوع و ناهمساز خود را میسازیم؟و آیا فانتزیهای دوران کودکی،آنطور که افلاطون و روسو معتقدند،در شکلگیری این ناسازگاریها نقش دارند؟ روسو چنین نتیجهگیری میکند که فانتزی برای بزرگسالان بلامانع است،اما کودکان تنها باید باواقعیت سروکار داشته باشند.
لوئیس است،مدنظر داشته باشیم که سلیقه کودکان و علاقهشان به داستانها،به اندازهبزرگسالان متنوع و گونهگون است و این که داستانی ظریف و خوشساخت دربارۀ پسری دچار سرطان،برای یک کودک میتواند همان تأثیر مفیدی را داشته باشد که خواندن داستان هرکول برای کودکیدیگر.
»(1993،ص 51) چه نتیجهای باید بگیریم؟این که فانتزی با آشفتن ذهن ما درباره واقعیت،آسیبی نامحسوس اما عمیقبر روان ما به جای میگذارد؟یا این که برای سلامت روانی ما حیاتی است؟یاهر دو؟یا هیچکدام؟یاشاید هرکدام از این موارد،تا اندزاهای درست باشد؟بعضی از انواع داستانهای فانتزی،ممکن است مضرباشند و بعضی شاید مفید و یا یک داستان ممکن است روی کودکان مختلف در شرایط متفاوت،تأثیراتمخرب یا مثبتی داشته باشد.
ممکن است فانتزی نوعی سردرگمی ارائه دهد،اما واسطهای برای چند سؤال بنیادین ما نیز هست:ما چرا و چگونه با دیگر حیوانات متفاوتیم؟چرا میمییم و مرگ چیست؟چرا و چگونه فرهنگ،ما را ازدنیای طبیعی جدا میسازد؟و علیرغم این که ممکن است در مورد برداشت(خوانش)فرویدی بتلهایم،از داستانهایی خیالی و ادعاهای او در مورد ضرورت روان درمانگرانه آنها تردید وجود داشته باشد،اینتوضیح،نظر بتلهایم را که داستان فانتزی دلمشغولیهای ذهنی مهمی را در ارتباط با جنبههی مشکلزایجهان و تجربه انسانی دربرمیگیرد،تأیید میکند.
موجودات و حوادث داستانهای فانتزی،هم چون مشوق ذهن کودکان در جهت غیر واقعیتها،رویاپردازیها،غیر عملیها و نوعی یأس و سرخوردگی نسبت به جهان واقعیات است که در آن،یکاتوبوس بعد از این که کودک دربارۀ قالیچه جادویی شنید،نومیدی غمگینانهای به بار میآورد."