چکیده:
یکی از مباحث بسیار جنجالی در فلسفه علم، دیدگاه اثبات گرایی منطقی
(540)(Logicalpositivism) است. پرتوهای اولیه نضج این تفکر در
آخرین سالهای قرن نوزدهم بود که در سه دهه اول قرن بیستم به اوج خود
رسید و در زمانی کوتاه زمینه طرح یکی از پر مشاجرهترین مباحث را در
آسمان معرفت شناسی فراهم نمود؛ وجه ممیز این اندیشه نگرش «تجربه
گرایی افراطی» آن است، بر مبنای نگرش مذکور تنها معیار حقانیت تئوریها،
سنجش پذیری تجربی گزارههای آنان است؛ در نتیجه مقوله متافیزیک و
مباحث ارزشی به کلی بی معنا خواهند بود. متفکرانی صاحب نام چونان
«ارنست ماخ»، «لودویگ بولتزمان»، «مورتیس شلیک»، «رودلف کارناپ» و
«ویکتور کرافت» در تکوین این اندیشه نقش کلیدی داشتند؛ این مکتب که
در شهر وین و در قالب «حقله وین» به فعالیت خود ادامه میداد، در اواخر
دهه 1930 به نحوی فرو پاشید؛ اما این امر به منزله تعطیل شدن تأثیر عملی
آن در روش شناسی علم نیست. بلکه ادعا میشود که نگرش مذکور در
روش شناسی علوم اجتماعی و من جمله اقتصاد مؤثر بوده است.
بررسی ارتباط بین این دیدگاه و تفکر «اثبات گرایی اقتصادی» و یا «اقتصاد
اثباتی» موضوع محوری این مقاله است که در ضمن این بررسی به نقد یکی
از پایههای اساسی نظریه اقتصادی نئو کلاسیک نیز پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
"لکن این چنین بحث و استدلالی حداقل بر مبنای دو زمینه زیر قابل قبول نیست: اول اینکه اگر توصیف روش نئو کلاسیک قبل از جنگ با واقعیات در تناقض بوده است، براحتی امکان نقد و تصحیح فوری آن فراهم بوده است؛ پس اقتصاد دانان حرفهای چه اجباری داشتند که یک تبیین غلط از چگونگی پیشرفت کار خود را قبول کنند؟ دوم اینکه: وقتی نظریه طرح شده جدیدی با نظریه قبلی در تناقض باشد، نظریه جدید در قالب یک بحث و جدل باز میان دو جناح مورد نظر، نظریه قبلی را از میدان بدر خواهد کرد، اما روش شناسی اقتصاد اثباتی در هیچ زمانی دست از نگرش نظری محض خود بر نداشته است.
اما این همان بحث دوری را به دنبال خواهد داشت - یعنی علوم اجتماعی غیر علمیاند - به این دلیل که از یک مسیر روش شناختی (که فرضا در علوم طبیعی صورت میگیرد) تبعیت نمیکنند؛ لکن اگر آزمون علمیت مخصوصا تجربی و توصیفی است، در آن صورت چرا باید عقیده داشت که روش اثبات شده تجربی علوم طبیعی است که برای توصیف روش علمی ما صلاحیت داشته باشد؟ دوم اینکه همین بحث در قالب معیار سنجش پذیری نیز قابل گسترش است؛ بنابراین، این دو به عنوان مهمترین معیارهای اثبات گرایی منطقی (یعنی قابلیت سنجش و انجام سنجش)، خود قضاوتهای ارزشی محسوب میشوند؛ اما بر طبق همان معیار، قضاوتهای ارزشی (در بهترین موقعیت) چیزی جز همان گویی نیستند."