چکیده:
تحول بزرگی که در نیم قرن اخیر در عرصه مسایل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به وجود آمده است، برخی اندیشمندان را به تجدید نظر در تحلیلهای تمدنی و
شیوههای متقابل تمدنهای خود واداشت. آنان با تأکید بر برخی از عناصر مطرح در جهان، در عرصه روابط اسلام و غرب ـ و به عبارت دیگر، روابط میان مسیحیان و
مسلمانان ـ به دو گروه تقسیم شدند؛ گروهی روابط اسلام و غرب را کاملا تیره و تاریک میبینند و گروه دیگر به توافق و امکان همزیستی معتقدند. در نوشتار حاضر ضمن
پرداختن به این مسئله، به موارد مشترک فراوانی اشاره شده که میتواند مبنای همزیستی و اشتراکات تمدنی طرفین قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"گروه دوم کسانی هستند که امکان همزیستی اسلام و غرب را نشئت گرفته از پویایی اسلام و ______________________________ 1ـ از جمله این کارها میتوان به آثار نوشتاری بسیاری از نویسندگان اسلامی مانند: محمد محمدحسین، عباس محمودالعقاد، محمد حسنین هیکل، شهید مطهری، شهید صدر، ابوالحسن ندوی و نیز نویسندگان غربی چون: جان اسپیزتیو و ب ـ پیسکاتوری، فرانسوا بورگا، گیل کیبیل، ردیکمیجیان، شیرینهانتر، براهام برایان و دیگران اشاره کرد.
ولی اگر بگوییم روح ارزشهای اسلامی، نیروی محرکه جریان کلی در جهان اسلام است، حتی اگر این جریان لائیک هم فرض شود، چندان از حقیقت دور نشدهایم؛ همچنانکه روح مسیحیت نیز بر کل زندگی غربی تأثیر ریشهای خود را به جای گذاشته و انگ و رنگ خود را بر آن زده است.
شیخ کلینی رحمهالله در کتاب مشهور خود «کافی» به متن مناجات حضرت عیسی مسیح علیهالسلام با خداوند میپردازد که به گفته پرفسور محمود ایوب، با بیانی بسیار زیبا، صورت گرفته است: «بنده ای فروتن در برابر خدا و در عین حال از اولیای مقرب درگاه الهی» و در توضیح آن میگوید: «طی این مفهوم تجلی الهی، دو تصویر اسلامی و مسیحی حضرت مسیح علیهالسلام در نقاط متعددی، در هم میآمیزند: اسلام تأکید میکند که انسان میتواند و حتی وظیفه دارد که به خداوند متعال نزدیک شود و نزدیکی به خداوند نیز در معراج پیامبر اسلام حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله که به طور مستقیم در برابر خدا قرار گرفت و عروج حضرت عیسی و نشستن او در سمت راست خدا، تجلی آشکاری یافته است»؛ البته به رغم وجود بحثهایی درباره این روایت، میتوان گفت بیانگر درآمیختگیهای این دو میراث الهی، با یکدیگر است."