چکیده:
طی سال 1002 میلادی و نیز در فاصله چند روز به آغاز این سال،سه تن از چهرههای سرشناس در حوزه فلسفه تحلیلی،یعنی ویلارد ون اورمن کواین،خانم الیزابت آنسکومب،و دیوید لوئیس،چشم از جهان فرو بستند. این سه تن هریک در قلمرو تخصصی خویش،تاثیراتی چشمگیر بر تحولات در درون و بیرون حوزه فلسفه تحلیلی بر جای گذاردهاند.در سه متن مختصری که در پی میآید،کوشش شده تا درنهایت ایجاز چشماندازی کلی از مهمترین آموزههای فلسفی این سه متفکر ارائه شود.
خلاصه ماشینی:
"در نظر او فلسفه بخشی از یک برنامه تحقیقاتی گستردهتر برای شناخت عالم به شمار میآمد و تنها نقش موجه معرفت شناسی عبارت بود از توصیف نحوه کسب معرفت علمی از رهگذر پرداختن به انواع معینی از پرسشهای نظری درباره معرفت،بینه، و معنا،و البته این نوع کاوش در ارتباط تنگاتنگ با علوم تجربی و نتایج به دست آمده از آنها به انجام میرسید.
او در رهیافت تمامگرایانه (هولسیتیک)معتدل خود روایتی از استره اوکام را نصب العین قرار داد:«حد اکثر تلاش برای اعمال حد اقل جرح و تعدیلها در شبکههای باور» پرسش اصلی کواین در مقام یک فیلسوف تجربهگر آن بود که«ما چگونه با استفاده از دادههای حسی موفق به بر ساختن نظریههای جامعی درباره واقعیت و عالم فیزیکی میشویم؟»او به شیوه فیلسوفان زبان این پرسش را بدین صورت باز تقریر کرد که«ما چگونه میتوانیم درباره عالم سخن بگوئیم؟»و مدعی شد که هرآنچه که آدمی درباره عالم میداند در چارچوب زبان جای گرفته و هر نظریه معرفتشناسانهای متکی به یک نظریه درباره زبان است.
در حوزه کاوشهای وجود شناسانه کواین به قاعده«الشی مالا یوصف لم یوجد no entity ẓwithout identity قائل بود و تاکید داشت که زمانی که کسی از اشیا سخن به میان میآورد میباید معیارهای دقیقی برای مشخص ساختن آنها ارائه دهد.
آنسکومب همچنین به انتقاد از رهیافت حقوقی به مسائل اخلاقی پرداخت و تاکید کرد که در زمانه جدید نمیتوان بدون انجام پژوهشهای جدی در حوزه فلسفه ذهن و تحقیق در قلمرو اموری نظیر «افعال و کنشها»،«قصدها و نیتها»و«خوشی و لذت»،در معنای غیر-اخلاقی این مفاهیم،به تاسیس یک نظام اخلاقی کارآمد توفیق یافت."