چکیده:
معمولا تصور می کنند که آموزه یادآوری افلاطون به معنای فطری گرایی است وک او همه معلومات انحسان را فطری می داند در این مقاله با توضیح این آموزه و بررسی آرای دیگر افلاطون در باب معرفت شناسی استدلال می شود که آموزه مذکور ملزوما به معنی فطری گرایی نیست و افلاطون نقش بسیار حساس و مهمی بر عهده ادراک حسی و کوشش عقلانی د رکسب معلومات گذاشته است .
خلاصه ماشینی:
"بنابراین میتوان نتیجه گرفت که آموزه یادآوری نظریه منشأ معرفت نیست،بلکه به امکان جریان عادی آموزش،البته پس از حیاتهای مکرر،مربوط میشود؛چنانکه سقراط در منون، b-c 86،تصریح میکند که «مایل نیستم در مورد[صحت]کل داستان [یادآوری]سوگند بخورم،اما مطلبی وجود دارد که آمادهام به خاطر آن تا آنجاکه بتوانم در سخن و در عمل مبارزه کنم-یعنی،این مطلب که اگر باور کنیم جستجوی آنچه نمیدانیم درست است انسانهای بهتر و شجاعتر و فعالتر خواهیم بود تا اینکه باور کنیم که چنین جستجویی بیفایده است زیرا آنچه را هرگز نمیتوانیم کشف کنیم نمیتوانیم بشناسیم».
حتی پیش شرط چهارم نیز به یک معنی در حوزه محسوسات و در این جهان اطراف خود ما جستجو میشود1،و اصولا به همین علت و همچنین به علت بیکفایتی زبان(1 a 343)در امکان انتقال ادراکات اخذ شده درباره ذات و صفات اشیاست که افلاطون عقیده دارد که نمیتوان اولا شناخت حاصل از این مراحل را شناخت کامل تلقی کرد،و ثانیا یافتههای عقل را که حاصل تماس با واقعیتهای متعالی است (یعنی،مرحله پنجم)در قالب الفاظ و بطور کلی زبان درآورد و به دیگران انتقال داد.
آنچه از آموزه یادآوری برمیآید این است که انسان حقیقت را یاد گرفته و سپس در جریان تولد فراموش کرده است،و آموختن به معنی یادآوری چیزی است که فراموش شده است؛اما فرایند آموختن نه تنها مستلزم کوشش عقلانی و زحمت زیاد است بلکه ادراک حسی نیز پیش شرط آغاز این کوشش عقلانی است؛1بگونهای که اگر هیچ ادراک حسی وجود نداشته باشد هیچگونه یادآوری دانش فراموش شده نیز وجود نخواهد داشت."