چکیده:
موضوعی که برخی متفکران و فلاسفه را به اندیشه و بحث واداشته،قابلیت تفسیر فلسفه یونان بعنوان یک فلسفه الهی است.در این مقاله با رجوع مستقیم به آثار افلاطون و ارائه تفسیر و تطبیق مختصری،فضای کلی فلسفه افلاطون از این منظر بررسی و تحلیل شده و با استناد به متن عبارات افلاطون نشان داده میشود که فلسفه افلاطون نهتنها یکی از الهیترین فلسفههای عالم اندیشه است بلکه مادر و سرچشمه تمامی تفکرات اصیل الهی است.
خلاصه ماشینی:
زیرا حتّی قشریترین متشرعین و ظاهریون از طوایف محدّثین در مذاهب گوناگون اسلامی نیز حد اقل به یک موجود غیرمادی در عالم هستی قائلند و آن خداوند تبارک و تعالی است لذا این تعبیر به دمیدن از روح خود به منزله«نص»در وجود یک حقیقت خدایی یعنی مجرّد از شوائب ماده در حقیقت آدمی است و این تعبیر در دو سورهء دیگر قرآن کریم تکرار شده است(ص 27 و حجر/ 92)»همچنین از آیات دیگری که از تقابل روشن میان نفس به عنوان یک حقیقت متمایز از بدن یاد میکند آنجایی است که خداوند حال افراد معصیتکار و ظالم را هنگامی که در لحظات نهایی مرگ و خروج از عالم طبیعت هستند بیان میفرماید: «و لو تری اذ الظالمون فی غمرات الموت و الملئکة باسطوا أیدیهم أخرجوا أنفسکم الیوم تجزون عذاب الهون...
»01 در پایان همین فقرات افلاطون مینویسد: «مطالبی که دربارهء نفس بیان کردیم یعنی اینکه چه مایه از آن نوع خدایی و چه مایه از نوع فناپذیر است و همچنین اینکه هریک از آنها در کدام قسمت بدن قرار دارد و به چه علت جای آن دو از یکدیگر جداست فقط وقتی میتوانیم ادعا کنیم این مطالب مطابق با حقیقتاند که خدا خود چنین اجازهای به ما بدهد.