خلاصه ماشینی:
"ما اساسا در این مقاله میکوشیم تا از منظری دیگر بحث را پیش ببریم؛منظری که گرچه در نگاه اول به کلی اجتماعی به نظر میرسد،بهزعم ما ادبیات کودک ناگزیر از لحاظ کردن آن در هر بحث نظری است.
اینها دو سر طیف تفاوت هستند و به هرحال طیف را میتوان به خوبی ملاحظه کرد اما این دو پدیده را باید از دو منظر بررسید؛اول این که ارتباطشان چیست و دوم این که رابطه این دو با ادبیات کودک و نوجوان چگونه است؟ الف)علیرغم تفاوتهای موجود،این دو عمل از یک جنبه به هم شبیه هستند؛هر دو میکوشند تصور خاصی از هویت ملی را به کودک تحمیل کنند.
در واقع،شاید هدف بسیاری از دستاندرکاران نشر این گونه کتب هم،شکل بخشیدن به هویت ملی کودک ایرانی باشد(با این یادآوری که در بازار دولتی،هدف،تصور یا نظری در ذهن کنشگر نیست،بلکه گزارهای است در فرم درخواست که میتواند وجود ذهنی و واقعی نداشته باشد).
بحث ما این است که آیا واقعا حذف،دلیلی اخلاقی داشته و درواقع آیا سانسور، فقط پروپال اشعار مستهجن را زده است؟ من انتظار ندارم که در کتب درسی،محض نمونه از الفیه شلفیهها هم ابیاتی آورده شود،اما معنای سانسور لیلی و مجنون و تفاسیر بیهوده عرفانی از شعر حافظ هم برای من روشن نیست.
آیا نگرش تاریخی،اساسا محاظهکار است؟ هنگامی که از تحریف متون تاریخی توسط قدرت و به طور کلی تغییر و تحریف واقعیات سخن گفته میشود،باید تأکید کرد که علیرغم این تغییرات که منشأ آن نظم حاکم است،قدرت، به هیچ وجه خواستی رادیکار ندارد و در پی تغییر مناسبات موجود نیست."