خلاصه ماشینی:
"یک دریچه آسمان غم مخور ای دوست غم مخور ای دوست کاین جهان بنماند هرچه تو میبینی آنچنان بنماند راحت و شادیش پایدار نباشد گریه و زاریش جاودان بنماند هر طرب افزای و شادمان که تو بینی از صف اندوه بر کران بنماند برق شکر خنده،گرچه ژاله ببارد زهره کند آب و یک زمان بنماند در بن این حقههای بیسر مینا این مه و خورشید مهرهسان بنماند هندوی کیوان فراز قلعهء هفتم یک دو شبی بیش،پاسبان بنماند امتعهء اورمزد را پس ازین دور مشتریئی در همه جهان بنماند خنجر مریخ،ست گردد و هر شب از شفقش خون بر آستان بنماند صنعت خورشید را که لعل کند سنگ هیچ اثر در ضمیر کان بنماند مطرب ناهید را به ساز طرب بر زخمهء انگشتها روان بنماند تیر زشت سپهر پیر مقوس هم بشود زود و در کمان بنماند ماه دوان،هم گران رکاب نباشد باش که چندان سبک عنان بنماند نامیه گردد سترون و همه ارکان پیر شوند و یکی جوان بنماند ناطقه گردد خموش و غاذیه ساکن وین همه آشوب انس و جان بنماند نیم جو از کائنات حسی و عقلی در همه بازار کن فکان بنماند جهد کن امروز تا همای هوایت بر سر این خشک استخوان بنماند جان عزیزت که آبخوردهء قدس است در غم این کهنه خاکدان بنماند رخت نهادت به زیر سدره فروگیر خیز که این سبز سایبان بنماند سعید طایی(قرن 6 هجری) ای آسمانیتر انبوه دفترهای بیرونق و واژههای بیهوادار بلاتکلیف ای آسمانیتر!"