چکیده:
یکی از مباحث کلام جدید اسلامی مسأله ختم نبوت است که از میان متفکران مسلمان معاصر،
اقبال لاهوری اولین گام را در تبیین فلسفه آن برداشته است؛ بعد از او عدهای از متفکران همچون:
شهید مطهری، شریعتی، سروش و دیگران با رهیافتهای بعضا متفاوت به آن نگریستهاند.
یکی از این متفکران (دکتر سروش) با تلقیهای متفاوت به این موضوع پرداخته است؛ که عبارتند
از:
1ـ وحی هنوز برای مردم تر و تازه است و گویا بر مردم وحی میبارد.
2ـ دوران وحی سپری شده و مردم مستغنی از آن هستند و باید به عقل جمعی رجوع کرد.
3ـ با بسط تجربه نبوی دیگر نیازی به تجدید نبوت نیست.
این مقاله در صدد است به فرضیههای یاد شده پرداخته و آنها را مورد تحلیل و بررسی قرار
دهد. و با تبیین فرضیه مختار که عبارت است از: کمال دین و مصونیت از تحریف دریچه قابل قبولی
بگشاید.
خلاصه ماشینی:
"در این مسأله ـ با صرفنظر از ادله آن که جای شبهه نیست و مورد پذیرش و اجماع همه فرق اسلامی واقع شده ـ بحثی که در عصر حاضر با آن روبرو هستیم بحث از سر خاتمیت است؛ یعنی، چه سری وجود دارد که وقتی نوبت به پیامبر اسلام رسید نبوت ختم شد؟ این پرسشی است که متفکران معاصر با رویکردهای متفاوت به آن پرداختهاند.
» (2) از کلمات صاحب این فرضیه فهمیده میشود که پیامبر اسلام شارح خاتم نیست؛ فقط خاتم انبیا است؛ هر کس با مراجعه به متن وحی برایخود برداشتی دارد که برای او حجت است و نیاز به مفسر دیگری ندارد تا گفته شود که نبوت باید تجدید شود.
» (2) نقد و بررسی تلقی دوم: نظریه یاد شده دارای مشکلاتی است که بعضی از آنها را بیان میکنیم: 1ـ رابطه حقیقی پیامبر با امت با توجه به روایاتی (3) که احکام اسلام را جاودانه و آیاتی (4) که پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به عنوان اسوه معرفی میکنند، دیگر رابطه پیامبر صلیاللهعلیهوآله با امت قطع شدنی نیست؛ پیامبر صلیاللهعلیهوآله طبیب روح انسانهاست و ______________________________ 1ـ عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، پیشین، صص 135ـ134.
هدف صاحب فرضیه این است که با توجه به تداوم تجربه پیامبرانه دیگر نیازی به پیامبر جدید نیست؛ چون فایده تجدید نبوت این بود که دین توسعه پیدا کند و همه آن برای مردم بازگو گردد؛ ولی با بسط تجربههای پیامبرانه در زمان ختم نبوت، دیگر این نیازها برطرف میشود."