چکیده:
این مقاله بر آن است که اتصال انسان عالم ذر (قبل از دنیا) و «انسان در دنیا» را بررسی کند تا نسبت آن
را با «انسان پس از دنیا» از حیث امکان «دیدار با خدا» (لقاء الله) مورد سنجش و مطالعه قرار دهد و پس از
طرح و اثبات نقلی و عقلی «دیدار با خدا در عالم الست و ذر یا دیدار اول» به فاصلهای که بین انسان با خدای
سبحان در همین مقوله قرار گرفته بپردازد و عوامل و حجاب «دیدار در دنیا یا دیدار دوم» از هبوط انسان به
عالم طبیعت و نسیان و غفلت از خویشتن و جهل به حقایق و استعدادهای وجودیاش بپردازد و از منظر هدف
بعثتها و رسالتها و نظریه فطرت و آنگاه عوامل دیدار دوم یا لقای رب در دنیا و چگونگی حجابستیزی تا
حجابزدایی از این دیدار سخن به میان آورد و رابطه، سنخیت و پیوستگی تام و تمام دیدارهای پیشین، پسین
و واپسین یا دیروز، امرزو و فردا را مورد ارزیابی قرار دهد و در فرجام نوشتار به این نتیجه برسد که انسان در
اثر خویشتنشناسی، خودسازی و تهذیب و طهارت نفس، ریاضتهای شرعیه، ایمان و عمل صالح، ولایت مداری
و حرکت جوهری اشتدادی و اشتیاقی سیر از خود تا خدا داشته و از مقام سلوک باطنی وحیانی به شهود یا
«دیدار دوم» در همین عالم دنیا که دیدار با جمال و جلال الهی است نائل گردد. پس: 1. لقاء رب یا دیدار دوم
امکانپذیر است 2. بعثتها و رسالتها از رهگذر بیدار کردن فطرت و قرار دادن شریعت کمالبخش و
سعادتآفرین تحقق یافتهاند 3. بنیاد و اساس «دیدار دوم» خود انسان است که باید در اثر معرفت، محاسبت
و مراقبت نفس و طریقت بر پایه شریعت با همه لایههای ظاهری و باطنیاش تا کوی ولایت قدم نهد و به خانه
دیدار الهی و بهشت لقای بار یابد.
خلاصه ماشینی:
"یا سرودهاند: الا یا ایها الساقی ز می پر ساز جامم را که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را (1) و علامه طباطبایی رحمهالله ، آن عندلیب گلشن دیدار یار، چگونه «فقر وجودی» ما را «از آغاز تا انجام» ترسیم کردهاند که: من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم او که میرفت مرا هم به دل دریا برد من به سرچشمه خورشید نه خودم بردم راه ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود که به یک جلوه ز من نام و نشان یکجا برد (2) و قرآن کریم، این منبع الهام بخش همه معرفتهای حکمی و شهودی، فرموده است: «یا أیها الناس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنی الحمید» (3) و آیات «و لا یملکون لأنفسهم ضرا و لا نفعا و لا یملکون موتا و لا حیاة و لا نشورا» (4) و «قل اللهم مالک الملک توءتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر إنک علی کل شیء قدیرتولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و ترزق من تشاء بغیر حساب» (5) و بسیاری از آیات دیگر قرآن به تصریح و تلویح و با دلالت مطابقی و تضمنی و التزام هماره ما را به شناخت فقر و نیاز ذاتی و افتقار به سوی خدا از طریق عالم و آدم رهنمون هستند و انسان سالک رسیده به این مقام؛ یعنی شهود فقر ذاتی و نیاز وجودی در جهت ارتباط با خدا و عبودیت الهی و یافتن خود از دست رفته و شناسایی من فراموش شده و یگانگی «با آشنای یگانه» تلاش جدی و مجاهده مضاعف مینماید تا در سایهسار «معرفت به خدا» به چشمه زلال شهود جمال دلآرای حق نایل آید و «انه الحق» (6) را در درون خویشتن جستجو نماید که «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم حتی یتبین لهم أنه الحق أ و لم یکف بربک أنه علی کل شیء شهید» (7) تا از معرفت ظاهری و افاقی به معرفت باطنی و انفسی بار یابد و از همین رهگذر، «سفر سلوکی» خویش را تا کوی دوست و «شهود دلدارش» بر مدار «ولایت» و از «بستر شریعت» فرا چنگ آورد."