چکیده:
آزادی، مردمسالاری و دموکراسی، واژههایی هستند که در فرهنگ سیاسی معاصر جهان، مصطلح و مورد
مناقشهاند. گروهی از این واژه، برای مقابله با دین بهره گرفتهاند و گروهی دیگر، به نام دین، به مقابله با آزادی
برخاستهاند. این نوشتار، در صدد است این واژه را که بیشتر در فرهنگ سیاسی غرب، بیمار متولد شده است،
بررسی نموده و اثبات کند که طبیعت دین ـ تکیه بر دین اسلام است ـ در آزدی و آزادگی بشر است و حتی،
خاستگاه اصلی این واژگان، در فرهنگ اسلامی ماست.
خلاصه ماشینی:
"»(4) چنان که ملاحظه میشود، نگاه به آزادی در مغرب زمین ـ با تکیه بر یک سری مبانی ـ با نگاه______________________________ 1ـ در مورد نظریه اول باید پرسید، این که گفته میشود اگر دینی با مقوله آزادی تعارض داشت، دین نیست، مقصود چه معنا ومفهومی از آزادی است؟ آزادی که به قول برخی از دانشمندان آن دیار، بیش از دویست تعریف دارد، چگونه میتواند معیار دینی یا غیر دینی بودن مقولات دینی باشد؟ به علاوه، اگر حکمی از احکام دین، با آزادی انسان ناسازگار باشد، به معنای حدی است که بر آزادی زده میشود، چنان که موارد فراوانی میتوان برای آن سراغ گرفت.
حال چگونه است که شما در امر سهل، قائل به نیاز انسان به دین هستید، اما در امر صعب خیر؟ البته اگر ما نیز مانند فلاسفه مادی، سعادت را به تأمین رفاه و امنیت مادی بشر تعریف کنیم، آنگاه مناسکی را برای اصول این سعادت قائل میشویم که ضرورتا نیازمند هماهنگی با وحی الهی نیست.
آیا این، بدترین شکل از توتالیتریسم نیست که با بدترین شیوه به تمامیت خواهی و استبداد قاعدهمندی میپردازد؟ البته ما نیز قائل به ایجاد حکومت جهانی بر محور اسلام و یکدست کردن نظام انگیزش اجتماعی هستیم، اما پیداست که غایت این امر، به سعادت دنیوی و اخروی، بلکه تمامی جامعه بشری منجر میشود؛ چون اساس تمدن الهی بر داربستهای کرامت انسانی استوار است، حال آنکه غایت تمدن مادی به استثمار اکثریت منجر میشود؛ چون ریشه این شجره نامبارک، در خاک است و منطقا با افلاک و عوالم ماورای ماده، بیگانه است."