چکیده:
در این نوشته بیان میشود که تجزیه جهان اسلام در تاریخ معاصر چه تأثیری بر پایداری بحرانهای
سیاسی ـ اجتماعی همانند بحران کشمیر و بحران فلسطین داشته است. میتوان در چارچوب نظریه بحران با
مرور تاریخی، کانونهای بحران پایدار جهان اسلام را شناسایی کرد و با بهرهگیری از منابع موجود، عوامل
پایداری آن بحرانها را از نظر داخلی و خارجی برشمرد، چگونگی تأثیر تجزیه جهان اسلام را بر پایداری این
بحرانها تحلیل نمود و راه خروج از آنها را پیشنهاد کرد. فرض بر این است که یک سری عوامل داخلی
تاریخی ـ سیاسی از صدر اسلام زمینه ایجاد این بحرانها را فراهم آورده و عوامل خارجی، مانند استعمار در
عصر حاضر، آنها را با بهرهگیری از زمینهها و تأثیرات تحولات اروپا بر جهان و نیز از طریق تجزیه جهان
اسلام، به صورت پایدار درآورده است.
خلاصه ماشینی:
"عوامل پایداری بحرانهای جهان اسلام از نظر داخلی عبارتاند از: جدایی تاریخی میان نخبگان سیاسی در کسب قدرت و بسط آن از طرفی و میان فقها و اندیشمندان در حفظ و نشر اسلام از طرف دیگر، شکاف نسلی میان صاحبان اندیشه، مقابله به مثل با غرب در شیوه کسب قدرت و زندگی، پناه بردن رهبران سیاسی به دامن ناسیونالیزمی که زاده تحولات اروپا بود، برتری تکنولوژی استعمارگران، نبودن اراده جمعی در نزد حکام مسلمان و استبداد آنان، دست نشاندگی و بحران مشروعیت حکام، نبودن سیاستهای مشترک در قبال کنترل و حل بحرانهای پایدار جهان اسلام با وجود ساز و کارهای مناسب و نیز در اختیار داشتن نفت به عنوان رگ حیات اقتصادی جهان و وجود معابر مهم استراتژیک، و عدم استقبال حکام مسلمان از اندیشه پویای وحدت سیاسی جهان اسلام.
چنانچه در عصر استعمار جدید نیز درگیری میان سطوح داخلی بحرانهای پایدار جهان اسلام باعث غفلت از عامل خارجی در دوره اوجگیری جنبشهای اسلامی در دهه هفتاد میلادی شد و مسلمانان توانستند از این فرصت طلایی بهره برده راه حلی برای بحرانهای پایدار جهان اسلام، به خصوص بحرانهای کشمیر و فلسطین، بجویند."