خلاصه ماشینی:
"فراسوی جبرگرایی و مادهگرایی (1) چکیده: مقاله حاضر مستدل میسازد که 1ـ تعارض بنیادین میان رویکردهای رفتاری و شناختی در روانشناسی، فلسفی است و نه علمی؛ 2ـ مقدمات فلسفی پایه در رفتارگرایی (ماده گرایی، اصالت پدیدار ثانوی، الگوی تابعی از علیت و طرد مفاهیم معطوف به حالات و فرآیندهای هشیاری) خطا میباشد؛ و 3ـ رویکرد عینی و علمی به روانشناسی باید هشیاری و اختیار را بعنوان اصول موضوعه اولیه بپذیرد.
اما اگر اختیار، یک وهم است آنگاه چگونه رفتارگرایان دیدگاههای خود را صورت بندی میکنند یا حتی چگونه مفاهیمی چون «وهم» و «خرافه» را بر میسازند و درک میکنند؟ پرواضح است که این کار تنها از راه درون نگری و استدلال میتواند انجام گیرد.
سوال این است که اساسا چگونه رفتارگرایان میتوانند بین وهم و حقیقت تفاوت بگذارند، وقتی چنین مفاهیمی را محصول شرطی سازی بدون میانجی گری ذهن (4) تلقی میکنند؟ در واقع میتوان گفت که آنها پاسخی برای این قبیل پرسشها در چنته ندارند و معمولا برای تقویت جبرگرایی مورد ادعای خود به آزمایشاتی اشاره میکنند که نشان میدهد انسانها و حیوانات به منظور دستیابی به پاداشهای ارزشمند دست به عمل میزنند، ولی ارائه شواهدی از این دست، بوضوح نامربوط و غیرمنطقی است.
وقتی یک مکتب علمی بطور مکرر نتایج پژوهش علمی را به شکل مخدوش معرفی میکند، از آموزهای دفاع میکند که با محتوای خودش ناسازگار است، بنحو فزایندهای معنای مفاهیم علمی را تحریف میکند، تبیینهایی علی ارائه میدهد که در واقع تبیین نیستند و صفات اساسی موجودیتهایی را که مطالعه میکند، رد و انکار میکند و همه این کارها را ذیل عنوان عینیت علمی انجام میدهد، در این صورت باید اذعان کرد که خطایی اساسی در میان است و این خطا همانا تبعیت از یک فلسفه نادرست است."