چکیده:
تا اواخر سدهء نوزدهم،قاطبهء فیلسوفان و دانشمندان،قوانین اساسی فیزیک را ضروری تلقی میکردند و تحلیل آماری را مبتنی بر ناآگاهی ما یا وسیلهای عملی برای کار کردن با دستگاههای پیچیده میشمردند.آنها بر این باور بودند که اگر ما از تمام پارامترها و عوامل مؤثر در تکوین یک پدیدار باخبر باشیم،دیگر نیازی به تحلیل آماری نیست.این برداشت از فرمالیسم مکانیک نیونتی که مبتنی بر عمومیت اصل علیت است،بیش از سه قرن بر ذهن فلاسفه مسلط بود.اینشتاین تا آخر عمرش از این طرز تلقی دست برنداشت و هنوز هم جمع کثیری از فیلسوفان چنین میاندیشند.در تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی ضرورت اصل علیت مورد شک قرار میگیرد.هیوم قرنها قبل همین کار را کرده بود.با کشف نظریهء کوانتومی در قرن گذشته،دوباره فیلسوفان به هیوم روی آوردند و کارهای تحقیقی بارزی دربارهء او انجام دادند.به این ترتیب،عمومیت اصل علیت و کارایی مطلق آن رد شد.ما در بررسی پدیدارهای اتمی،به قوانینی برمیخوریم که قطعیت و ضرورت ندارند و این عدم قطعیت از ناآگاهی ما ناشی نمیشود،بلکه مبین ساختار اساسی عالم است.نقد و تحلیل فلسفی نشان میدهد که فیزیکدانان محافظهکاری که نمیتوانند تعبیر کپنهاگی را بپذیرند،میخواهند عادات ذهنی خود را به واقعیت عینی تحمیل کنند.اعتقاد جازم به عمومیت اصل علیت یک خرافه است.
خلاصه ماشینی:
"اصل علیت و تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی *سهراب علوینیا دانشگاه شهید بهشتی چکیده تا اواخر سدهء نوزدهم،قاطبهء فیلسوفان و دانشمندان،قوانین اساسی فیزیک را ضروری تلقی میکردند و تحلیل آماری را مبتنی بر ناآگاهی ما یا وسیلهای عملی برای کار کردن با دستگاههای پیچیده میشمردند.
به عنوان مثال در طب،اقتصاد و سایر علوم اجتماعی به دلیل پیچیدگی موضوع و ناآگاهی خود،به آمار و احتمالات متوسل میشویم یعنی چون نمیتوانیم قانون جهان شمولی ارائه کنیم که همه پدیدارها را تبیین و پیشبینی کند از آمار استفاده میکنیم؛ولی در نظریهء کوانتونی،با یک رشته قوانین آماری برخورد میکنیم که از ناآگاهی ما ناشی نمیشوند،بلکه بیانگر ساختار اساسی عالمند.
مثلا حالا میتوانیم منشأ آغازین دانهها را علت این اختلاف تلقی کنیم و بگوییم این دانه به آن علت چنین رشد میکند که چنان منشأی داشته است و علت آنکه رشد دومی به صورت دیگری است،آن است که دانهء گیاه متفاوتی بوده است.
این فیزیکدان،فرمالیسم مکانیک نیوتنی را که مبتنی بر عمومیت اصل علیت است،معیار بازنمایی هستی فیزیکی میداند و خود را به کلیت و ضرورت آن مقید میبیند.
مثلا اصل علیت،که یکی از مثالهای کانت در مورد قضایای ترکیبی پیشینی بود حقیقتی دربارهء هستی فیزیکی نیست بلکه یک معیار بازنمایی در مکانیک نیوتنی است.
حالا چه دلیلی داریم که اصلی متناقض با آن را مبنا قرار ندهیم و واقعیت عینی فضای بالفعل را با دستگاه ریاضی حاصل از آن نسنجیم؟در اوایل سده گذشته اینشتاین از هندسهء ریمانی برای تعیین ساختار فضای فیزیکی استفاده کرد.
(Hume 1992:458) 3-راه سوم این است که اصل علیت را فرض کنیم یعنی بگوییم مانند یک فرضیه علمی برای تبیین پدیدارها به کار میرود ."