خلاصه ماشینی:
"ایران، این بهشت روی زمین، یک گورستان ترسناک شد»!(1) وهمو، در سفرنامه «اصفهان نصف جهان»اش، ازجهنم طبقاتی و منحطعصر یزدگرد، بهشتی موهوم و خیالی ساخت که در آن، جسم و جان مردم، بر اثر آزادی باده گساری، آزاد و نیرومند بوده است!(2) مجتبی مینوی (که البته بعدها، در اثر مطالعات بیشتر، تنبهی حاصل کرد وحتی به دفاع جدی از اسلام پرداخت)(3) «مازیار» (4) را همراه با نمایشنامه صادق هدایت منتشر کرد و در آن، از ارتش رهایی بخش اسلام که رائد و رهنمای آن، یک ایرانی پارسا و آزاده و فرهیخته (سلمان پارسی) بود با عنوان «مشتی مارخواران اهریمن نژاد» یاد کرد که «گویی همه مردم ایران...
(1) نقطه اوج این سیاست شیطانی نیز، برگزاری جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی، وبدتر از آن، تبدیل تاریخ هجری اسلامی به شاهنشاهی بود و شگفتا که مبدأ تاریخ ایران را نیز، نه از عصر هوشنگ و فریدون و لا اقل کیکاووس و کیخسرو (که نامشان، به عنوان «شاهنشاه ایران»، حتی در متون کهن هندی نیز آمده)، بلکه از دوران کوروش گرفتند که در تاریخ به عنوان «آزاد کننده یهود از زندان بابل و گمارنده آنان به حکومت بر اورشلیم» شناخته شده است!
مقدمتا،تذکر این نکته ضروری مینماید که: استاد طوس، به مثابه یک «مورخ امین»، تاریخ ایران باستان (از آغاز تا ظهور اسلام) را به رشته نظم کشیده و در پرتو رواج «تاریخ منظوم» وی (شاهنامه)، غالب متون منثوری که حکایتگر حوادث ایران پیش از اسلام به زبان پارسی بود (و فردوسی، خود نیز در سرایش شهنامه، از آنها بهره شایان برده است) از رونق افتاده و در طول قرون، نابود یا فراموش گشته است، و از آن همه، تنها یک شاهنامه باقی مانده است."