چکیده:
مسألهء«آزادی»یکی از عمومیترین و کهنترین مسایلی است که از دیرباز اندیشهء آدمی را به خود مشغول داشته است.آزادی،امری است که نهتنها فیلسوفان و متفکران،بلکه عامهء مردم نیز اهمیت آن را به یک معنا درک و تصدیق میکنند،و در مجموع،باید گفت کمتر کسی است که ارتباط این موضوع را با خویش از طریق گوشت و پوست و خون احساس نکند،و بتواند نسبت ه آن بیاعتنایی ورزد.
در طول تاریخ تفکر،مسألهء آزادی،همواره به نوعی و به نحوی،مورد توجه متفکران بوده و هیچ فیلسوف نامآور صاحبمکتبی نیست که این مسأله را در فهرست مسایل اصلی فلسفهء خویش قرار نداده باشد و در جستوجوی راهحلی برای آن برنیامده باشد.خلاف برخی از مسایل و مباحث فلسفی که در برخی از دورههای تاریخی به دلایلی اهمیت مییابد و در دورهای دیگر اهمیت خود را از دست میدهد،«آزادی»همواره در صدر دستور کار متفکران و مصلحان و انسانشناسان قرار داشته و نهتنها پروندهء آن با گذشت زمان بسته نشده،بلکه با پیشرفت علوم و توسعهء جوامع،به ویژه در قرون اخیر،بر اهمیت و پیچیدگی آن افزوده شده است.
فیلسوفان،متکلمان،دانشمندان،جامعهشناسان،سیاستمداران، حقوقدانان،اقتصاددانان،روانشناسان و علمای علم اخلاق و تعلیم و تربیت هریک به صورتی خود را با مسألهء آزادی مواجه دیده و از منظر ویژهء تخصص خود به منظرهء وسیع و متنوع آزادی نظر کردهاند.
خلاصه ماشینی:
"اگر خداوند عالم مطلق است و بیعلم و اذن او برگی از درخت نمیافتد و زمان و مکان،پردهای در برابر علم او نیست،در آن صورت،باید معتقد بود که او آنچه بوده است و هست و خواهد بود،آگاه است و افعال و اعمال ما طبق قضاوقدری که او بر عالم هستی مقدر و حاکم ساخته،معین و معلوم است و اختیار و آزادی در این میانه چهجایی میتواند داشته باشد؟ اینجا باید پرسید فیلسوفان و متکلمان که خود را در حل معضلات آزادی و اختیار با این همه مشکلات اندیشهسوز مواجه میبینند،با آن احساس صریح و صمیمی که خود از آزادی و اختیار در درون خویش دارند،چه میکنند و با آن گواهی صادقانه و لحظهبهلحظهء وجدان خویش و آن دغدغهء ابدی«این کنم یا آن کنم»1که در دل و جان دارند چه معاملهای خواهند کرد؟ دانشمندان نیز،بهویژه در دوران جدید،یعنی از آن هنگام که تحت تأثیر اندیشههای علمایی مانند گالیله و نیوتن،طبیعتشناسی با ریاضیات درآمیخت،بل پیوندی ناگسستنی یافت و«علم جدید»از این پیوند متولد شد،با مسألهء آزادی و اختیار،به وجه خاصی درگیر بودهاند.
یکی از مشکلاتی که در این عرصه وجود دارد،آن است که کدامیک از رفتارها و اعمال فرد صرفا به خود او مربوط میشود و،بنابراین،جنبهء«فردی»خواهد داشت و کدامیک از آنها با سعادت و رفاه و سلامت جامعه ارتباط پیدا میکند و باید تحت نظارت و دخالت جامعه قرار گیرد و اصولا طرح مسألهء«فرد»و«اجتماع»به صورتی جدا از هم تا چه اندازه انتزاعی و ذهنی و تا چه حد واقعبینانه و منطقی است و اگر چنین دوگانگی و جدا کردنی منطقی است،آن کیست که باید با کشیدن خط فاصلی دقیق،مرز قلمرو آزادیهای فردی و قلمرو مصالح اجتماعی را معین سازد و این کار را براساس چه اصولی انجام خواهد داد؟13 از همینجا میتوان با گامی کوتاه از جامعهشناسی به سیاست منتقل شد و به برخی از مسایل و مباحث مربوط به آزادی در قلمرو علوم سیاسی اشاره کرد."