خلاصه ماشینی:
"بچهها و بزرگترها چه کسی من را میفهمد صبح بود.
«بهمن»که در کلاس سوم ابتدائی است داشت به مدرسه میرفت.
باران میآمد و وسط کوچهیی که مدرسه بهمن در آن قرار دارد،آب جمع شده بود.
نزدیکیهای مدرسه،راننده یکی از اتومبیلها،وقتی میخواست از کنار بهمن رد شود،بیآنکه از سرعت خود کم کند،از کنار او گذشت، و از دو سوی چرخهای اتومبیل،آبهای گلآلود به دو طرف پاشیده شد و بهمن که در یک سوی اتومبیل بود،لباسهایش سراپا از گلولای کوچه آلوده شد.
آنقدر آلوده شده بود که خودش هم از مشاهده وضع خود،چندشش شد.
چند دقیقه بعد زنگ خورد و بهمن هم همراه دوستانش بکلاس...
وقتی خانم آموزگار وارد کلاس شد،و مطابق معمول یکیک بچهها را زیر نظر گرفت،با مشاهده -بهمن خیلی بچه کثیفی هستی.
اون راننده که بیتوجه بمن با سرعت گذشت و لباسم را گلی کرد،یا خانم معلم که بدون اینکه بپرسه چرا لباسهام گلی شده،جلو بچهها منرو کثیف دونست؟..."