چکیده:
نوشته حاضر به نقد و بررسی دیدگاه هایی پرداخته که به «جزئی گرایی»، «اصول گرایی» و
«تعادل بازتابی» موسوم است; دیدگاه هایی که در باب روش توجیه باورهای اخلاقی ارائه
شده. دیدگاه اول، که از سوی افرادی همچون جاناتان دنسی و برخی دیگر ارائه گردیده،
معتقد است: توجیه و داوری های اخلاقی بدون استفاده از اصول و روشی خاص صورت
می گیرد; دیدگاه دوم به عکس آن باور دارد; اما دیدگاه سوم به ترکیبی از آن دو معتقد
است که دیدگاه افرادی همچون جان روالز است.
نویسنده با تبیین جایگاه بحث، تعیین حوزه و شرح و بسط رویکردهای مذکور، بر آن است
تا رویکرد «اصول گرایانه» را رویکرد فیلسوفان مسلمان و مکتب تشیع بداند و دو
دیدگاه دیگر را غیرقابل پذیرش و حتی غیرمعقول بشمارد، بخصوص دیدگاه جزئی گرایانه را
که به نوعی، با نگاه سکولار و حاکم بر جوامع غربی پیوند خورده است.
خلاصه ماشینی:
"این سخن آنان اگر بدان معنا باشد که شرع باید حکم هر مورد را به طور جداگانه و منفرد بیان نماید، با توجه به اینکه می دانیم در دنیای متحول ما هر روز موضوعات و مسائل جدیدی روی می دهد، دیدگاه مزبور به «نفی خاتمیت» منجر خواهد شد; زیرا هر روز و هر زمان انسان نیاز به وحی و پیام آور آن دارد و از سوی دیگر، این دیدگاه یک موضع اشعری مسلکی گفته می شود، در حالی که بنابر مسلک شیعه و معتزله، چنین رویکری مقبول نیست; زیرا میزان نیاز انسان به دین و نیاز دین به برخی آموزه های عقلانی بشر دیدگاه های مختلفی را به خود معطوف داشته است.
همان گونه که گفته شد، کسب این ارزش ها به نحو جزئی صورت می گیرد، اما به دلیل آنکه انسان، خود در پی یافتن اطمینان به باورهای اخلاقی خودش است و این اطمینان حاصل نخواهد شد مگر اینکه آن ها را در معرض قضاوت و داوری اخلاقی قرار دهد و این داوری ممکن نمی شود، مگر با تن دادن به اصول و روش های عقلانی و کلی، بنابراین، آنچه در باب توجیه گزاره های اخلاقی قابل پذیرش است، «اصول گرایی» است و چون فیلسوفان مسلمان به عقلانیت گزاره های اخلاقی و وجود اصول قطعی و ضروری باور دارند، لاجرم در زمره اصول گرایان قرار می گیرند.
Janathan Dancy,Moral Particularism, in: The Stanford Encyclopedia of philosophy, Fall, 1999 Edition; Edward N."