چکیده:
مروری بر آراء پارمنیدس،که شاید نخستین فیلسوفی بوده است که در باب وجود به بحثی فلسفی و عمیق میپردازد،خصوصا با عنایت به آنچه در منظومهء مشهورش آمده است، میتواند زمینهء مناسبی را برای مقایسهء آراء وی با شاخصهای فکری اندیشمند بزرگ، صدر المتألهین شیرازی(ملاصدرا)فراهم آورد.
آنچه در این مقال میآید،گذری است به آراء این دو فیلسوف در مسألهء وجود و مقایسه آنها با یکدیگر.در بخش نخست به طرح و تبیین چگونگی نگرش پارمنیدس به وجود پرداخته و نشان دادهایم که به اعتقاد پارمنیدس،حقیقت چیزی ورای محسوسات و متصف به صفاتی مغایر با آن صفاتی است که به نحو پدیداری نمودار میشوند.در بخش دوم ضمن طرح شاخصهای فکری ملاصدرا آنها را با آراء پارمنیدس مقایسه کردهایم.در این مقایسه روشن میشود که ما میتوانیم مبانی دیدگاههای این دو اندیشمند را در مواردی مشابه با یکدیگر بشماریم و در برخی موارد به اختلاف این دو دیدگاه توجه پیدا کنیم،با اینکه شاید بتوان،بنا به تفسیری،به نحوی به مشابهت میان آن دو در این موارد نیز قائل شد.
خلاصه ماشینی:
"(گاتری،ص 61) عبد الرحمن بدوی قابل تعقل نبودن عدم را از نظر پارمنیدس در کتاب خود طرح و استدلال او را چنین بیان میکند: وجود،همهچیز است،زیرا جزو وجود،که عدم است،چیزی نیست:پس چیزی خارج از وجود نیست که تعقل یا تأکید بر آن ممکن باشد،بلکه[حتی]عدم را در صیغهء سلب هم نمیتوان جای داد؛زیرا معنای قرار دادنش در این صیغه،یا تصور آن،این است که عدم را نیز وجود،ولو وجود ذهنی،که واقعی نیست،حساب کنیم،بنابراین ما نمیتوانیم عدم را تعقل و یا تصور کنیم.
(گاتری،ص 106)اما در باب وضعیت مکانی باید گفت: اگر واقعیت حدود مکانی نداشت،در این صورت بر طبق ایدههای آن زمان هرگز به صورت کامل موجود نبود چنانکه خود او[-پارمنیدس]در ابیات 29 و بعد از آن میگوید:«در جایی که هست ثابت باقی میماند،زیرا آنانکه آن را در بندهای peiras که او را از هر جهت محدود میکند نگه میدارد،زیرا آنچه هست نباید ناقص باشد.
(گاتری،صص 118-119) وی در قسمت نهایی بحث خود،وجود قرینههایی میان واقعیت و عالم ظاهر را،به نظر پارمنیدس،کاملا قابل توجه و جالب میداند و شواهدی در تأیید وجود این قرینهها ارائه میکند اما در آخر میگوید که پارمنیدس در اثبات این مطلب توفیق نیافت که نسبت منطقی بین حقیقت و قرینهء آن را نشان دهد یا اینکه منطقی برای جهان پدیدار ارائه کند و نشان دهد که(اگر جهان پدیدار«نیست»،پس چرا ما آن را تصور میکنیم،و تفاوت آن با توهم و نیستی محض چیست) اما معتقد است که سهم پایدار پارمنیدس در اندیشه،تأکید بر این بود که آنچه هست، هست،و میتوان دربارهء آن اندیشید،و آنچه نیست،نیست،و نمیتوان دربارهء آن اندیشید،و سهم دیگر او گردن نهادن به نتایج این اظهارات بود."