خلاصه ماشینی:
ارنست بلوخ روی کمونیسم حساب باز میکند تا امیدهای واهی را که در محتوای آفرینش هنری موجود هستند محسوس گرداند بنیامین، مارکوزه و آدرنو که تحت تاثیر تفکر مارکسیستی از تاریخ قرار گرفتهاند ولی به شدت با مارکسیسم جزمی (5) و عملکردهای تاریخی و سیاسی آن مخالفند، امید دارند که تحولی در ساختارهای جامعه سرمایه داری بوجود بیاید تا بتواند به ازخودبیگانگی زندگی معاصر خاتمه دهد.
درست است که محتوای عصر امروزی با محتوای دیروز متفاوت است ولی حداقل میتوان این مسأله را ملاحظه نمود که محتوای امروز کمتر جنبه سیاسی و ایدئولوژیکی دارد اما هر فردی توانایی درک این مسئله را دارد که بیثباتی زیباییشناسی در برابر توسعه بینظیر فرهنگ جهانی در سپهرپست مدرنیته، از قبیل زیر سؤال بردن مدرنیته، وجوب بازگشت به ارزشهای کلاسیک، اضمحلال معیارهای سنتی، باعث شده که هم معیارهای نقد هنر متزلزل شود و هم توده مردم در اثر کثرت آفرینشهای هنری و عدم وجود معیارهای تشخیص و تمایز به بیراهه کشانده شود.
(6) تئوری زیباشناسی آدرنو از مدرنیته بنیادی طرفداری میکند و همواره بر اساس گسترش این اندیشه که هنر نوید دهنده خوشبختی است استوار میباشد، اما این نظریه از طرف دیگر بر منظری بدبینه و تاریک گونه گشوده میشود که عبارت از اینست که: در جامعه امروزی، هنر دیگر بر خود تسلط ندارد و حتی حق وجود هنر نیز مورد تهدید واقع شده است، به همین دلیل است که آدرنو از زدودن زیباییشناسی در هنر یا از عدم زیباییشناسی در هنر سخن میگوید، یعنی از مرحلهای سخن میگوید که در آن هنر دیگر نیست.
Jimenez (Marc), Adorno et la modernité, Vers une esthétique négative, Paris, Klincksieck, 1986.