چکیده:
رامین جهانبگلو و عدهای از اندیشهورزان را عقیده بر این است که، گزاره «روشنفکری دینی» یا «روشنفکر دینی» گزارهای پارادوکسیکال و ناسازهای خود متناقض است. نوشته حاضر بررسی و پاسخی به این عقیده است. نویسنده ابتدا نظریه جهانبگلو را تقریر کرده و اعتبار منطقی آنرا مشخص نموده و سپس به نقد و رد آن پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"به نظر من، مراد جهانبگلو شق دوم است یعنی حقیقتی وجود دارد اما روشنفکر به آن ایمان ندارد و تصور میکنم مراد از ایمان در اینجا یعنی شخص دلایل خوبی برای باور به صدق چیزی در دست داشته باشد در این حالت سخن از خطاپذیری (fallibility) باورهاست.
حال از لحاظ منطقی و متدولوژی آیا صحیح است در کشوری که نه تنها دیناش هیچ یک از مؤلفههای آن دین را ندارد، بلکه برخلاف آن همه مؤلفههای مربوط به رشد و تعالی، تفکر و دانش، و جامعه و تدبیر معاش، را در خود دارد، با همان رویکرد غربی به تعریف و تبیین روشنفکری پرداخت؟ با توجه به این نکته روشن میشود بسیاری از روشنفکرانی که در صدد ترسیم تصویری ناسازگار میان روشنفکری و دین (در اینجا بخصوص اسلام) هستند، با تکیه بر رسوبات فکری و تلقی نادرست از جریان روشنفکر غربی به چنین کاری دست میزنند.
وانگهی خود همین مؤلفه، بهطور پارادوکسی و ناسازه، دامن خودش را هم در بر میگیرد یعنی اگر ایمان نداشتن به هیچ حقیقت مطلقی شرط روشنفکری است، روشنفکر حتی نباید به این گزاره ایمان داشته باشد، زیرا این مؤلفه یا حقیقتی مطلق است یا نسبی.
مهمترین نقطه ضعف تعریف جهانبگلو همین مؤلفه است که وی، برای ایجاد برقراری نوعی پارادوکس بین روشنفکری و دینداری به عنوان حقیقت مطلق یا اعتقاد به برخی حقایق مطلق، این شرط را تعبیه کرده است، غافل از اینکه با توجه به این مؤلفه حتی نمیتواند روشنفکری را اثبات کند، چه برسد به شرایط دیگری مثل حقیقتجویی و چه برسد به ناسازگاری معنای تحقق نیافته از روشنفکری با دینداری یا هر چیز دیگر."