خلاصه ماشینی:
"پس اساس حدیث مورد بحث آن است که گناهان کبیره، ایمان و عقیده توحیدی را از بین نمیبرند و این همان چیزی است که از قرن اول اسلامی پس از رحلت رسول اکرم(ص)و بویژه در عصر اموی و عباسی، پایه برخی مذاهب شد و منشأ مشاجرات و منازعات کلامی گردید و خوارج، مرجئه، معتزله و اشاعره و امثالهم به دنبال آن پدید آمدند.
حاکمان و زمامداران خود سر اموی و اخلافشان که در پوشش مرجئهگری ایمان و عقیده را از عمل و کردار جدا کردند با وجود هر کار زشت و ناپسند، ایمان را ثابت پنداشتند و تفکر اشعری گری هم به توهم حاکمیت جبر بر رفتار انسان و صدور کارها از خداوند راه هر گونه ظلم و ستم و فساد و تباهی را برای حکام جور و سلاطین لجام گسیخته فراهم آوردند و موجودیتشان را بر ملتهای مسلمان تحمیل کردند که اگر برخی صراحتها نبود، میشد اظهارات اشاعره را بر نفی استقلال انسان در برابر خدا، حمل کرد و برای نمونه به گفتگویی میان غیلان دمشقی و عمر بن عبد العزیز تنها خلیفه صالح امویان اشاره میکنیم.
آیا خود اینان به نوع زشتتری از شرک در عبادت مبتلا نیستند؟و بخش اعظمی از جوامع اسلامی را از ارزشهای توحیدی در بعد عبادت و اطاعت محروم نساختهاند؟ ثامنا اگر اشاعره برای این که توحیدشان خلل پیدا نکند همه افعال بشر را کار خدا دانستند و در بن بست نفی عدل الهی، گرفتار آمدند، معتزله نیز برای اثبات عدل الهی، انسان را در کارهایش مستقل دانستند و به شرک در افعال مبتلا گشتند، چنانکه صادق آل محمد(علیه السلام)فرمود:«لعن الله المعتزله ارادت ان توحد فألحدت..."