خلاصه ماشینی:
"اولا:مجمع ایران جوان چند ماه قبل نمایشی دادند که در اطراف آن جریانهای موافق و مخالفی پیدا شده و بالاخره در جراید هم انعکاساتی از آن ظاهر شد و چون متأسفانه از حضور در آن نمایش غفلت کرده بودم،اگر راستی را بخواهید و چندان برنخورد،از مندرجات آن جراید در این باب نتوانستیم خیال ثابتی پیدا کرده و در محکمه فکری خود قضاوتی کرده باشیم و از بس در بعضی جملاتی که بر ضد نمایش مزبور میشد،شدت وحدت به کار رفته بود که مدافعات شفاهی بعضی از اعضاء مجمع نیز نتوانست ما را متقاعد کند و چون این معما لاینحل مانده بود،آن هم معمایی که از نقطهنظر نمایش که مدتی از آن گذشته،بیاهمیت ولی با شناختن هویت و شخصیت ادبی و علمی و فکری اعضاء مجمع جالب توجه مخصوصی بود،خوانندگان خود به خوبی حدس خواهند زد که پس از منتشر شدن اعلان نمایش جعفرخان از فرنگ آمده و زن گنگ که به مباشرت ایران جوان داده میشد،با چه عجله و شتابی به سوی دریچه بلیط فروشی شتافته و پس از خریداری بلیط ساعتشماری میکردم که هرچه زودتر پرده نمایش بلند شده و از مشاهده آن،پردهءژ ابهام از روی کاری که چگونگی آن برایمان مجهول بود،برداشته شود.
حال لا اقل خوب است آقایان دبستان کهنه تئاتری که تغییر اسلوب محافظهکاری برای پارک و قریه و یا[کلمه ناخوانا]که ندارند و یا گاو و خر آنها ضروری و بلکه بر خلاف مفید هم خواهد بود خود را تغییر داده و چنانکه در بالا[ذکر]کردیم با استعداد فطری فوق العاده خود به تئاتر و ترقی آن خدمتی کنند و در[کلمه ناخوانا]شرکت جویند و یگانه خداوند دانا و پاک را شاهد[میگیرم]که نه با ایران جوان و امثال طریان[کلمه ناخوانا]و نه نسبت به شاگردان مدرسه[تئاتری]بعضی داریم و فقط حب ترقی[تئاتر]به نگارش این سطور هدایت کرده و بدون[کلمه ناخوانا]سراغ معروف فوق فقط علاوه میکنیم اگر پند گرفته و ترک محافظهکاری[کلمه ناخوانا] فقط به ملول شدن از سخنان ما قناعت نکنید،البته بیشتر ممنون خواهیم شد."