خلاصه ماشینی:
"آیا عجیب نیست که در این مدیوم (فیلم)،همکاری و تشریک مساعی موسیقی و افکتهای صوتی به ندرت فرصت تأثیر گذاری بر سایر عناصر هنری غیر صوتی فیلم را پیدا میکنند؟ فیلمساز چطور باید نحوهء ساخت فیلم بدون طرح صدا و موسیقی را بداند؟ فیلم دراماتیکی که واقعا خوب از کار در آید،به عبارتی تقریبا زنده است؛ شبکهای پیچیده از عناصری که باهم در ارتباطند،تقریبا شبیه بافتهای زنده است و اینکه علی رغم پیچیدگیشان با یکدیگر همکاری میکنند تا مجموعهای کموبیش منسجم را ارائه نمایند.
از یک سو،در صددند هرگونه توجه جدی به صدا(من جمله موسیقی)را در سرتاسر مراحل طراحی،فیلمبرداری و تدوین و اصلاح اولیه نادیده بگیرند، بعد وقتی متوجه خلأهای داستان،صحنههای ضعیف و تدوین بد فیلم میشوند ناگهان موقتا کمی عنصر مذهب را جاشنی داستان فیلم میکنند تا آن را تغییر دهند و امروزه آنها به قدرت و ارزش صدا اعتماد بیشتری دارند تا فیلمشان را به وسیلهء آن تماشاییتر کنند اما متأسفانه معمولا خیلی دیر است و پس از کلی تلاش بیهوده برای متوقف ساختن و حل مشکل با راه حل و درمانی مقطعی به ذهن کارگردان فیلم میرسد و نهایتا باز هم خیلی دیر در مرحلهء پس از تولید پروژهء بعدی مطرح میشود.
اگر تدوینگر بتواند صدا (موزیکال یا غیره)را که احتمالا در نهایت روی تصویر فیلم قرار خواهد گرفت،در ذهن تصور کند تا اینکه به صدای سر صحنهء غالبا آزار دهندهء ناپیوستهء نتراشیده گوش دهد،سپس میتواند با استفاده از برشها/کاتها به احتمال قوی برای ریتمهای صدا به استثنای دیالوگ که نهایتا نقش خود را ایفا میکنند،فضا ایجاد کند."