خلاصه ماشینی:
"اگر هم دلایل ذکر شده بالا قابل پذیرش طبع بلند نظران و منتقدان تکوینگر قرار نگیرد،لا اقل انتظار داریم که تیرگی و بدبینی و قساوت پسر در ساحت کلی و اجتماعی اطرافیان و محیط زندگی آنان،طوری ترسیم شود که آنها تمام راهها و درها را بن بست و بسته نبینند و حاصل تلاششان تصادم با دیوار ناممکنها نباشد!پس با ذکر چنین انگیزههایی،دیگر راهی جز مرور خود و عقده گشایی و فرافکنی برای اطرافیان باقی نمیماند؛زیرا تنها راه،زیستن و سبک شدن است!با چنین روندی حتی مرد حاضر میشود که عروسکان عروسوار مرده را که خود بر اثر عدم توانایی و سرنوشت خود و آنها در برقراری ارتباط محکوم به مرگ و فنا کردهاند و به عنوان شاهدی برای مرگش در این وانفسای بیکسی بگیرد تا لا اقل مردگان،سبک شدن و رهایی و آزادی او را شاهد باشند و این عبث تنها را به جنون و فرافکنی مرد میدهد که شاید این مجال،مرهمی بر سالها خودخوری و درون ریزی غم او باشد.
تکرار در بازی گرفتن از پخش فیلم،عدم تنوع در تصویری کردن بازسازی نوع ارتباط مرد یا پسر که به صورت یکسان و متشکل از چند حرکت فرم و موزون و رسیدن به یک نقطه ثابت طلایی-همان وسط سکو که ذکرش رفت-از دیگر عوامل کم پرداخت شده اثر به شمار میروند؛اما در کنار اینها انتخاب رنگ یکدست سفید برای نشان دادن و روشن بودنژ سرنوشت محکوم و نوشته شده انسانهای داستان بدون هیچ نقطه تاریکی که همانا در پایان مردن است و عدم برقراری ارتباطی موفق،درایت کارگردان را اثبات میکند."