چکیده:
هنگامی که واژه شهرآشوب را می شنویم، بی اختیار به یاد لولیان شوخ شهر آشوبی می افتیم که صبر از دل خواجه شیراز ربوده اند؛
فعال کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
این تداعی بی وجه نیست و با معنی لغوی شهر آشوب مناسبت دارد.
شهر آشوب سرا «بالبان مردم لبخند می زند» (شاملو، ص 56). او به نعل زرین اسب پادشاه نمی اندیشد تا آن را دست مایه سرودن شعر و وسیله صله گرفتن کند بلکه به نعل بندی می اندیشد که، در دکان خویش، به پای توسن وصل نعل واژگون می بندد:
شوخی که ره صبر و سکون می بندد در قصد دلم کمر به خون می بندد
پیوسته به پای توسن وعده وصل از شعبده نعل واژگون می بندد
شهر آشوب ها ارزش دینی، جامعه شناختی، و تاریخی دارند، اما آن گونه که باید مدلها نپرداخته اند. شاید اشعاری تفننی چون قصیده بی نقطه مجیرالدین بیلقانی و قصیده بی الف رشید وطواط در محافل ادبی زبانزدتر از شهر آشوب باشد.
خلاصه ماشینی:
"(محجوب،ص 876) نمونههای مهم شهرآشوب شهری به شرح زیر است: -قصیدهای در هجو کینوس بدخشان و مردم آن کوهستان در 92 بیت سرودهء کمال الدین کوتاهپای(نیمهء دوم قرن ششم)؛ -قصیدهای در هجو ساکنان هرات سرودهء آگهی خراسانی(وفات:239)که حاکم هرات،به جرم آن،دست راست و زبان او را برید؛ -قصیدهای در جواب قصیدهء سلمان ساوجی و شکوه از قزوینیان سرودهء حیرتی تونی(وفات:169)؛ -شهرآشوبی در هجو مردم گیلان سرودهء حرفی اصفهانی که در بالا از آن یاد شد؛ -قصیدهای دربارهء اهل صفاهان سرودهء محمد قاسم زاری اصفهانی(وفات:979) که ابیات آن به تناوب مدح و قدح است؛ -قصیدهای در هجو اردوی شاه طهماسب و اهل قزوین سرودهء رشکی همدانی (وفات:199)که به جرم آن زندانی و محکوم به مرگ شد."