خلاصه ماشینی:
"بس نیست آبروی شعر را که خمینی بزرگ, مرد عشق و سیاست, سوار میدان اخلاق و تزکیه و ناقوس بیداری خواب رفتگان, شاعری نیز می کرده است؟ دیوان امام(ره) میان انبوه کتاب های اخلاقی, عرفانی, فقهی, اصولی, سیاسی و اجتماعی او, حلقه ای است که از آن اگرچه گریز بود, اما کوهسار, بی زمزمه چشمه و جنگل بی نغمه هزاران, چه خواهد بودن؟ جز زبان شعر و حال و هوایی که شاعری در سر مردان خدا می افکند, هیچ زبان دیگری نمی توانست نویسنده مناهج الاصول و چهل حدیث و کشف الاسرار و شرح فصوص و مکاسب و… و رهبر بزرگ ترین انقلاب سیاسی معاصر را, این مجال و امکان دهد که جان خود را شست وشویی دهد و آنگه به خرابات خرامد و رندانه بگوید: از قیل و قال مدرسه ام حاصلی نشد جز حرف دلخراش, پس از آن همه خروش7 اگر دنیای شاعری, دری به روی خمینی نمی گشود, آن پیر جهان دیده, آن نور دل و دیده و جان, و آن صفای دل عارفان, به چه زبان دیگری می توانست حقیقت علم و عرفانی را که طی سال ها سیر و سلوک, حاصل آورده بود و به سرشت آنها نیک واقف بود, برملا کند: عالم و حوزه خود, صوفی و خلوتگه خویش ما و کوی بت حیرت زنده خانه به دوش از در مدرسه و دیر و خرابات شدم تا شوم بر در میعادگهش حلقه به دوش گوش از عربده صوفی و درویش ببند تا به جانت رسد از کوی آواز سروش8 فقط پرده دل را برکشیدن, برای گفتن آن همه سخن های بی پرده کافی نیست; جز این, زبانی آتش آلود و بیانی صدق و کذب ناپذیر می بایست تا آن قبله اقبال, بتواند طعن تیز و اعتراض قاطع خود را در جان پرده داران کعبه تزویر فرو کند: ای پرده دار کعبه!"