چکیده:
آنها،اتهام سکولاریزم به علوم انسانی،بازنشستگی استادان برجسته، انحلال برخی سازمانهای کارشناسی همچون سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور،نادیده گرفتن اهمیت کار کارشناسی و غفلت از هشدارهای کارشناسان برجسته در زمینههای اقتصادی،اجتماعی و سیاسی،ایجاد محدودیت برای تولید فرهنگی روشنفکران،نویسندگان و هنرمندان و...برخی از نشانههای این وضعیت جدید است.از پیامدهای این وضعیت آن است که با قرار دادن گروههای مختلف نخبگان علمی و فرهنگی در حاشیه و نادیده گرفتن امکان مشارکت فعال آنان در فرآیندهای اجتماعی و سیاسی،برای اولینبار زمینه ملموسی برای اندیشیدن به سرنوشت مشترک دانش آموختگان آموزش عالی فراهم شده است،زیرا این موقعیت خاص به یک اندازه موجب نگرانی دانشگاهیان،هنرمندان،روشنفکران،تکنوکراتها،بوروکراتها و کارشناسان برجسته سازمانها شده است.هدف این نوشتار نیز تأمل در وضعیت حاشیهنشینی نخبگان مزبور استو به برخی لوازم نهادینهسازی موقعیت نخبگان دانش،از جمله بهبود مناسبات فیما بین خود آنان با تشکیل قطبها و شبکههای ارتباطی برای افزایش همدلی و درک مشترک میپردازد.در جامعه کنونی ایران با تودهای شدن آموزش عالی،قشر گستردهای از دانش آموختگان دانشگاه دیده شکل گرفته است.اما نخبگان علمی و فرهنگی به عنوان برجستهترین دانش آموختگان،یا دچار مقوله فرار مغزها شدهاند یا در شرایط ضعف اثربخشی و فقدان منزلت اجتماعی و حاشیهنشینی سیاسی به سر میبرند.گسترش آموزش عالی به ایجاد جمعیت عظیم فارغ التحصیلان دانشگاهی انجامیده است که با کیفیتترین آنان به عنوان استادان دانشگاهها، پژوهشگران شاغل یا آزاد،نویسندگان،روشنفکران،هنرمندان،کارشناسان رشتههای مختلف،تکنوکراتها و بوروکراتهای حرفهای،سیاستمداران حزبی و...فعالیت میکنند.این گروههای مختلف با همه تفاوتهای خود از حیث برخورداری از پیشینه آموزش دانشگاهی و ابهام در جایگاه اجتماعی و سیاسیشان با یکدیگر اشتراک دارند.این قشر گسترده دانشگاه دیده در دوره اصلاحات کمابیش از وضعیت و جایگاه مناسبتری برخوردار بود،فرآیند مهاجرت سرمایههای علمی و فرهنگی،بویژه تا قبل از رخداد 18 تیرماه تا حدی کنترل شده بود و دانش آموختگان آموزش عالی امیدهایی درباره تثبیت وضعیت خود داشتند.نخبگان علمی و فرهنگی تحتتاثیر عواملی مانند بازشدن حوزه عمومی و توجه جامعه و دولت به حوزه فرهنگ،تقویت شدند. نخبگان علمی و نویسندگان در دانشگاه و بیرون از آن،به اندیشیدن پیرامون مسائل اجتماعی و معضلات معرفتی پرداختند و آثار تحقیقی و تالیفی بسیاری را به جامعه عرضه کردند.آثار فرهنگی این هنرمندان در عرصههای ادبیات، سینما،موسیقی و...در میان توده مردم نفوذ و تاثیر زیادی داشته است. افزایش نسبی رفاه پس از جنگ و رشد نهادهای فرهنگی و اجتماعی،همچون مراکز هنری،صنعت،سینما و نشر،موجب رشد کمی و کیفی نخبگان و افزایش میزان اثرگذاری آنان شده است.نخبگان فرهنگی با گسترش 2Lمطبوعات و رسانهها و با استفاده از هنر نمادین،در عرصه جامعه و سیاست نفوذ نسبی پیدا کردند و نمایندگی حوزه عمومی را به نوعی به اشغال خود درآوردند.در این دوره همچنین با شروع فعالیت احزاب جدید که برخلاف احزاب پیشین به عضوگیری گسترده میپرداختند،زمینههای تربیت سیاستمداران حرفهای پدیدار شد.باوجوداین نخبگان فرهنگی و علمی، حتی در دوره اصلاحات و بویژه پس از سربرآوردن برخی ناکامیها و یاسها، از وضعیت خود رضایت نداشتند؛در این دوره از وجود نخبگان رانتی به جای نخبگان آزاد(حسینی،1380)و از غلبه نخبگان سیاسی بر نخبگان اجتماعی مانند مولفان،پژوهشگران،هنرمندان و کارشناسان ارشد دستگاهها(معیدفر، 1381)و گسترش عملگرایی میان سیاستمداران و عدم توجه کافی به نقش نخبگان و کارشناسان(توسلی،1381)گلایه میشد.اینان پیدایش ''شبه نخبگان رانتی''در مقابل نخبگان آزاد را که با استفاده از حقوق ویژه به نظام مدیریتی راه مییابند،یکی از پیامدهای تکگویی در نظامهای اجتماعی- سیاسی میدانستند.گفته میشد نخبگان اجتماعی با وجود تاثیرگذاری در توسعه دانش،اندیشه و فرهنگسازی،از پایگاه اقتصادی و سیاسی و نفوذ و تاثیرگذاری کافی برخوردار نیستند.از نظر مسئولان نخبگان اجتماعی، کالاهایی لوکس و تشریفاتی تلقی میشوند؛جهان سیاست از نخبگان اجتماعی و افکار و اندیشههایشان فاصله گرفته است و نخبگان به دلیل عدم استفاده از توان فکری خود در انزوا قرار گرفتهاند و دچار خود سانسوری شدهاند. وضعیت چنین بود تا دولت نهم با تکیه بر تودهها و آفریدن هراسها و امیدهایی برای آنان،افزایش نترل فعالیتهای نخبگان علمی و فرهنگی همت گماشت.بیاعتنایی به نهادهای مدنی و سازمانهای غیردولتی در عرصههای فرهنگی،بیعنایتی به جایگاه دانشگاهها و نادیده گرفتن استقلال
خلاصه ماشینی:
"از پیامدهای این وضعیت آن است که با قرار دادن گروههای مختلف نخبگان علمی و فرهنگی در حاشیه و نادیده گرفتن امکان مشارکت فعال آنان در فرآیندهای اجتماعی و سیاسی،برای اولینبار زمینه ملموسی برای اندیشیدن به سرنوشت مشترک دانش آموختگان آموزش عالی فراهم شده است،زیرا این موقعیت خاص به یک اندازه موجب نگرانی دانشگاهیان،هنرمندان،روشنفکران،تکنوکراتها،بوروکراتها و کارشناسان برجسته سازمانها شده است.
اهمیت حضور مستمر نخبگان علمی و فرهنگی در جامعه و حفظ ارتباط آنها با دولت و مردم برای کارشناسی امور و تولید اندیشههای تازه و راهگشا، بررسی میزان مشارکت اجتماعی و سیاسی این نخبگان و موانع رشد حضور آنان در عرصههای گوناگون را ضروری میسازد.
به نظر ما شبکه نخبگان دانش با پیوند سه قطب علم،فرهنگ و سیاست در زمینههای متعدد زیر تاثیرگذار خواهد بود:افزایش میزان تولید انواع دانش یا افزایش فشار/عرضه دانش،افزایش کاربرد انواع دانش یا افزایش کشش/تقاضا برای دانش،افزایش میزان تناسب دانش با محیط اجتماعی خود،افزایش منزلت اجتماعی نخبگان دانش،افزایش اعتماد بین نخبگان دانش،گسترش سرمایه اجتماعی نخبگان دانش،کاهش شکاف بین نخبگان دانش و مردم،تقویت نقش پشتوانههای مفهومی در فعالیتهای اجرایی، کاهش میزان دخالتهای فراشبکهای در نهادهای نخبگان دانش،تقویت نقش انجمنهای علمی به عنوان حوزه عمومی علم،بهبود فرآیندها و ارتقای ظرفیتهای کارشناسی،سیاستسازی و سیاستگذاری،ایجاد تمایز و در عینحال تعامل بین نقشهای دانشگاهی و غیردانشگاهی،افزایش مشارکت دانشگاهیان در فرآیندهای سیاستی و از جمله در سیاستگذاری علمی،کاهش اهمیت انگیزشهای بوروکراتیک در فعالیتهای دانشگاهیان و بالاخره کاهش مهاجرت نخبگان داشن و سرمایههای علمی و فرهنگی."