خلاصه ماشینی:
"توجه محوری نظریه سیاسی یا فلسفه سیاسی همواره به این نکته معطوف بوده که ما چگونه میتوانیم در کنار یکدیگر زندگی کنیم؟بهنظرم این هسته نظریه سیاسی است و پرسشهای اولیه آن عبارتند از این که برای ما چگونه ممکن است که درکنار یکدیگر زیستی شایسته،عادلانه،بخردانه و انعکاسی داشته باشیم؟ یا چگونه میتوانیم در کنار یکدیگر زیستی بدون تهدید،بدون خشونت و بدون فساد را تجربه کنیم؟به عبارت دیگر،چگونه میتوانیم باهم اخلاقی،عادلانه و صلحآمیز زندگی کنیم؟ اگر اینگونه باشد که فلسفه درحال حاضر یک صدای بیداریبخش برای زیستانعکاسی و تفکر درباره زندگی متعارف باشد و همچنین اگر صدق این گزاره را بپذیریم که نظریه سیاسی و فلسفه سیاسی برای ما صدایی بیداریبخش برای تفکر درباره چگونگی باهمزیستمان در اجتماع باشد، سوال کنونی ما این است که چگونه میتوان آن را امروز به انجام رساند؟ نظریه سیاسی و فلسفه سیاسی در زمان ما که زمانه جهانی شدن-زمانهای که در آن جوامع و فرهنگها بهطور فزایندهای دارای وابستگی متقابل هستند و یکدیگر را تحتتاثیر قرار میدهند-است،چه معنایی میتواند داشته باشد؟درچنین شریطی نظریه سیاسی باید در این سوال انعکاس یابد که ما چگونه میتوانیم در جامعه جهانی با یکدیگر در مسیری عادلانه و قابل دفاع-مسیری غیرظالمانه و غیراستثماری-زندگی کنیم؟اگر این مسالهای حیاتی باشد،سوال ما این است که چگونه میتوانیم معنایی برای عدالت بیابیم که برای اجتماعی گستردهتر،یک اجتماع جهانی و یا یک اجتماع چندفرهنگی،قابل پذیرش باشد؟ در این راستا پاسخهای گوناگونی پیشنهاد شده است."