چکیده:
پی بردن به حقیقت نفس و درک ناشناختههای آن، همواره از دغدغههای فیلسوفان مسلمان
بوده است. از میان صفات نفس ویژگی تجرد یکی از مهمترین آنهاست چرا که اگر وجود نفس
به عنوان یک جوهر مجرد که بعد از زوال بدن باقی است ثابت نشود، بحث از معاد بیمعنا
خواهد بود.
این مقاله به بررسی آراء سه فیلسوف بزرگ مسلمان (ابنسینا، شیخ اشراق و
صدرالمتالهین) در باب تجرد نفس میپردازد. ابنسینا بحث نفس را در طبیعیات آورده
زیرا به نظر وی نفس کمال اول برای جسم طبیعی است و مجردا حادث میشود. البته در
این صورت این سؤال به وجود میآید که رابطه موجودی مادی مثل بدن با موجودی مجرد چون
نفس چگونه قابل توجیه است؟ وی سپس دلایل مختلفی بر تجرد نفس ارائه میدهد که
مهمترین آنها در این مقاله آمده است.
بر خلاف حکمای مشاء که از علمالنفس در طبیعیات بحث کردهاند، شیخ اشراق به مسأله
نفس صورتی الهی بخشیده است. از نظر وی نفس نوری از انوار حقتعالی است که در زندان
تن گرفتار شده و در جهت رهایی او از دام تن و نجاتش از تاریکی جهان مادی باید
کوشید. برخی از دلایل سهروردی بر تجرد نفس برگرفته از آراء مشاییان و برخی مختص به
خود اوست.
از دیدگاه ملاصدرا تعریف نفس به کمال اول برای جسم طبیعی ناظر به ذات نفس است، نه
حیثیت تعلقی آن و نفس حقیقتی جز سرپرستی و تدبیر بدن ندارد. وی بر خلاف ابنسینا از
نفس در الهیات بحث کرده و معتقد است نفس «جسمانیة الحدوث» و «روحانیة البقا» است.
به عبارت دیگر، نفس از بستر ماده بر میخیزد و مراتب تجرد را یکی پس از دیگری
میپیماید تا اینکه به مقام تجرد تام عقلی نائل میشود.
خلاصه ماشینی:
"تجرد نفس از ماهیت مطلب مهمی که در دیدگاه شیخاشراق لازم است بدان توجه شود آنکه وی نفس را انیت محض و وجود صرف معرفی نموده و یکی از فصول آخر کتاب «تلویحات» خود را که تحت عنوان «مرصاد عرشی» به رشته تحریر درآورده، به این مسأله اختصاص داده و توضیح میدهد که «هویت انسان همان نفس است و نفس ناطقه انیت محض است و انسان، خویش را به وسیله صورت زاید بر ذات نمیشناسد، بلکه با علم حضوری خویشتن را در مییابد.
به عبارت دیگر، نفس حیوانی از تجرد مثالی (برزخی) برخوردار است و با همان مرتبه تجرد مثالی، ذات خود را درک میکند و نفوس برخوردار از تجرد مثالی از صور و ادراکات خیالی مجرد نیستند اما از ماده و عالم طبیعت مجردند» (همو، ص 278).
در پایان صدرا تحت عنوان «حکمة عرشیة» نظر نهایی خود را در مورد برهان فوق چنین اعلام میکند «نتیجه این برهان اخص از مدعاست، زیرا این برهان تجرد تام عقلی تمام نفوس انسانی را ثابت نمیکند بلکه فیالجمله بیانگر غیر جسمانی بودن قوه عاقله است و این مطلب که تجرد قوه عاقله، تجردی تام و عقلی است یا تجردی مثالی، به وسیله این برهان ثابت نمیشود» (صدرالدین شیرازی، 1379ه، ج 8، ص 294).
آیا این امر (یعنی محل بودن) ملازم با استعداد و قوه و در نتیجه ملازم با مادیت نیست؟ مگر ممکن است نفس قبل از اینکه صورتی را بپذیرد فاقد استعداد پذیرش آن صورت باشد؟ بنابراین با توجه به برهانهای دسته دوم و مخصوصا دسته سوم میتوان بر تجرد نفس ناطقه حکم کرد و آن را غیر مادی دانست."