چکیده:
در این پژوهش نگارنده کوشیده است با توجه به صد سال حکومت اسکندر مقدونی و سلوکیان بر ایران،راز همانندی این دو داستان را از طریق شرح و تحلیل برهههای تاریخی پیوند ادبیات ایران و یونان و روم باز نماید.در تفسیر سورآبادی،مفسر قرن پنجم هجری،داستان سلیمان و چگونگی سخن گفتن او با پرندگان ذکر گردیده که موضوع آن دربارهی قضاوقدر است،نویسنده در حاشیهی داستان نیز به موضوع عاشقانهی پرداخته که در آن،پسر پادشاه مغرب، دلباختهی دختر پادشاه مشرق میشود و این دو،با اسبی که میان آن را تهی میکنند،عنقا-دایهی دختر پادشاه مشرق-را میفریبند و به وصال هم میرسند. در داستان ایلیاد،اثر هومر(قرن هفتم پیش از میلاد)نیز سپاهیان یونان که از پایداری مردم شهر تروا به ستوه آمدهاند،با ساختن اسب میان تهی چوبینی که چند تن از دلاوران یونان در آن پنهان شدهاند،مردم شهر تروا را میفریبند و به شهر تروا وارد میشوند.آنگاه،در نیمههای شب،دروازههای شهر را میگشایند تا سپاهیان یونان وارد شهر گردیده،آن را تسخیر نمایند.
خلاصه ماشینی:
"مجلهی مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبانهای ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان سال پنجم،شمارهی نهم،بهار 5831 دیرینهی پژوهشی تأثیر اسب تروا بر ادبیات داستانی ایران* دکتر محمود فضیلت دانشیار دانشگاه رازی چکیده در تفسیر سورآبادی،مفسر قرن پنجم هجری،داستان سلیمان و چگونگی سخن گفتن او با پرندگان ذکر گردیده که موضوع آن دربارهی قضاوقدر است،نویسنده در حاشیهی داستان نیز به موضوع عاشقانهی پرداخته که در آن،پسر پادشاه مغرب، دلباختهی دختر پادشاه مشرق میشود و این دو،با اسبی که میان آن را تهی میکنند،عنقا-دایهی دختر پادشاه مشرق-را میفریبند و به وصال هم میرسند.
-------------- (*)تاریخ دریافت مقاله:48/3/41 تاریخ پذیرش نهایی مقاله:48/11/8 نشانی پست الکترونیک نویسنده:- در این پژوهش نگارنده کوشیده است با توجه به صد سال حکومت اسکندر مقدونی و سلوکیان بر ایران،راز همانندی این دو داستان را از طریق شرح و تحلیل برهههای تاریخی پیوند ادبیات ایران و یونان و روم باز نماید.
در این گفتار،آنچه ادبیات داستانی ایران را به اسب چوبین و میانتهی تروا میپیوندد،داستان سلیمان و چگونگی سخن گفتن او با پرندگان در تفسیر ابو بکر عتیق بن محمد هروی سورآبادی است که در آن عنقا،دختر پادشاه مشرق را بر درختی بر فراز بلندترین کوه جهان،میپرورد.
وجود عناصر داستانی مشترک-یا همانند،چون رویینتن در چهرههای افسانهای آیاس (Aias) ،آشیل (Achillos) و مینوس (Minos) از ادبیات یونانی و نیز وجود اسفندیار،یگانه رویینتن شاهنامهی فردوسی از یک سو،و تهی ساختن اسب و پنهان شدن در آن،در افسانههای یونانی و ایرانی از دیگرسو،و نیز وجود سیمرغ به عنوان مظهر قدرت،در ادبیات ایران و یونان باستان،ما را به جستار در زمینههای دیرپای تاریخی کهن که ادبیات و هنر این سرزمینها را به هم پیوسته است،برمیانگیزد."