چکیده:
نگارنده در این مقاله،قصد دارد با مراجعه به فرهنگهای معروف و معتبر فارسی از جمله لغتنامهی دهخدا،فرهنگ فارسی معین و حواشی ایشان بر برهان قاطع،به بحث در باب اشتقاق و معنی چند واژهی فارسی بپردازد و نقاط ضعف،کاستیها و نادرستیهای آنها را در این زمینه توضیح دهد و با تکیه بر اسناد و دلایل موجود،به اظهار نظر در باب آنها بپردازد.برای دستیابی به این مقصود،آرای زبانشناسان و مستشرقان معروف نیز در این زمینه بیان شده و مورد نقد قرار گرفته است.در ضمن،نویسنده در پی آن بوده است که در بیان نظرات خود،به متون معتبر و کهن فارسی نیز استناد نماید؛و از آنجا که تمامی تعبیرات زبانی،ریشه در فرهنگ و اعتقادات مردمانی دارد که بدان زبان سخن میگویند، تلاش شده است که در تمامی این تحلیلها کاملا بدین نکته توجه و از آن استفاده شود.البته در جهت نیل به این مقصود،به تطبیق واژههای مورد بحث با واژههای برخی دیگر از زبانهای هند و اروپایی از جمله انگلیسی و فرانسوی نیز توجه شده است.بدیهی است که با تلاشهایی از این دست میتوان به کاملتر و بارورتر شدن فرهنگهای فارسی موجود افزود و این امر در نهایت،میتواند ما را در فهم بهتر متون یاری دهد.واژهها و تعبیراتی که در این باب مورد بحث و بررسی بودهاند،عبارتند از:پارسا(پارسی)،چوبدار هءچوپان،شبان)،پرخوان(سخن،پاسخ،خنیاگر)،شغال(سگ)،دمار برآوردن(دماغ،مغز،مخ)،آفتاب(آباد،آبادان،آبادانی...)و همگنان.
خلاصه ماشینی:
"ظاهرا این واژه در اصل،مرکب از دو جزء است:(پسوند فاعلی)
با توجه به این توضیح،بیت مورد بحث را میتوان بدین صورت معنی کرد:
این کلمه به صورت"پارسای"نیز در متون فارسی دیده میشود؛بدیهی است
"پر"و"خوان"بدانیم:جزء نخست این واژه در پهلوی به صورت para
جزء دوم این کلمه را نیز میتوان از ریشهی xon دانست که به معنی"صدا"و
حتی گاهی این واژه به صورت"سخون"نیز نوشته شده است:هرخط که او نویسد شیرین از آن بود کان هست صورت سخنونان چو شکرش
پهلوی این واژه را huniva?kkar میداند؛"زالمان"نیز جزء نخست آن را
نکتهی جالب دیگر این است که این واژه در زبان ترکی با g تلفظ میشود
مرحوم معین نیز واژهی"دمار"را فارسی و به معنی"ریشههای گوشت"
نظر آنها در مورد معنی واژهی"دمار"است که یکی آن را به معنی"بقیهی
که در مورد معنی واژهی"دمار"داده شده،درست نیست و این نکته را پارهای از
این عقیده زمانی استوار میگردد که ملاحظه میکنیم که در متون معتبر زبان فارسی،ترکیب"مغز از سر برآوردن"نیز مانند"دمار از
واژهی"مغز"در زبان افغانی به صورت maghza تلفظ میشود و این شباهت
"گرما"باشد،دارای مفهوم"تابیدن"است: -"و این آفتاب و ماه،هر روز چون برآیند از مشرق،از یکی چشمهی آب
همچنانکه گفتیم،بهتر است این کلمات را مشتق از واژهی"آب"
مرحوم معین نوشته است که:"شکل مفرد این واژه(همگن/همگین)در زبان
hem ،در فارسی باستان به صورت ham یا hama و در زبان اوستایی نیز به شکل ham یا hama یا hama به کار رفته است(همان،ذیل همگن).
"همه"نیز خود مشتق از همین واژه است:"هم+ه"(پسوند اتصاف)
این قبیل موارد گاهی صرفا دارای معنی"انتساب"است و گاهی نیز علاوه بر آن،
گاهی نیز به صورت"-گی"(بارگی)در آمده است."