خلاصه ماشینی:
"در غیر این صورت, شما نفی و انکار وجود حقیقت دیگری را به حساب نفی و انکار وجود واجب پنداشته اید که این خلاف فرض است; چون فرض در این جا این است که چیزی که حقیقت واجب الوجودی دارد, موجود نیست و دراین جاست که روشن می شود که برهان محقق اصفهانی تام و نتیجه بخش است; زیرا بر این اساس, از یک سو, موضوع گزاره (واجب الوجود معدوم است) باید واقعا واجب الوجود باشد (و گرنه شما واقعا نفی موجودیت واجب الوجود نکرده اید) و از سویی, طبق فرض, واقعا چنین موضوعی باید معدوم ممتنع و یا معدوم ممکن باشد.
به بیان دیگر, ادعای معدوم بودن واجب الوجود, همانند ادعای موجود بودن ممتنع الوجود بالذات است; یعنی همان گونه که موجود بودن ممتنع بالذات با حقیقت ممتنع بالذات سازگاری ندارد, و موجب نفی حقیقت ممتنع بالذات و انقلاب او به حقیقت واجب یا ممکن می گردد ـ به این دلیل که چیزی که موجود است, امکان ندارد, ذاتا وجود برای او ممتنع باشد ـ معدوم بودن واجب الوجود هم با حقیقت واجب الوجود بالذات, سازگار نیست و موجب نفی حقیقت واجب و انقلاب او به حقیقت ممتنع بالذات یا ممکن بالذات می گردد بنابراین, روشن شد آنچه در این برهان ادعا شده است, ناسازگاری حقیقت واجب با ممتنع یا ممکن بودن او است نه ناسازگاری مفهوم واجب الوجود با ممتنع یا ممکن بودن او, و از همین رو نباید این برهان را از سنخ برهان های وجودی ای دانست که براساس ناسازگاری مفهوم واجب الوجود با ممتنع یا ممکن بودن او, تدوین و تنظیم می شوند و در نتیجه, اشکال پیش گفته که بر اساس پندار برهان وجودی بودن این برهان شکل گرفته وارد نخواهد بود."