خلاصه ماشینی:
"غزل زیر را از وی میخوانیم: سبزینهی باغ ضمیر عریان از خاک کویرم سبزهام باش شاید که تا فردا نمیرم سبزهام باش در خاطرات باغ من تلخی نمانده است با خار این صحرا اسیرم سبزهام باش آن برگهای زرد هم کوچید از من سبزینهی باغ ضمیرم سبزهام باش حتی دریغ از یک عصا در این ره دور ای خاطرات دشت پیرم سبزهام باش گلهای خشک قالیات ای عمر پوسید در سادگیهای حصیرم سبزهام باش در تاروپود خاطرم گل کردهای باز ای غنچهی شعر حریرم سبزهام باش پریرخ کامکار تو باور نمیکنی مردم را اشتیاق و تو باور نمیکنی طاقت شده است طاق و تو باور نمیکنی در انتظار وصل تو جانا نصیب من شد آتش فراق و تو باور نمیکنی از لحظهای که شعر به ذهنم خطور کرد ماندم در اختناق و تو باور نمیکنی آن کار بزد مدام دم از مهر و دوستی شد باعث نفاق و تو باور نمیکنی شعری که شهد بود برایم،از ان به بعد زهر است در مذاق و تو باور نمیکنی بین دل شکسته و شادی روزگار مانده است افتراق و تو باور نمیکنی کامی نشد میسر و ناکامگار،دل شد غرق احتراق و تو باور نمیکنی سید عیسی بزرگنیا،دبیر ادبیات دورهی پیشدانشگاهی منطقهی بندیی غربی مازندران است از ستیغ سربلند کوه روی مرز عشق ردپایی بود میآمد میگذشت از موج از لابهلای برگهای جنگل انبوه روی شاخ گل نفس میزد مینشست و باز برمیخواست جویبار سبز و جاری زمان با او سحر با او لشکر شب را به بند آورد و در چال سیه گم کرد پس آنگه به آهنگ نسیمی پشت شیشه با لطافت گفت بیداری؟ احمد فرجی(9331)دبیر ادبیات شهرستان شهریار،با 92 سال سابقهی تدریس،دو مجموعه شعر چاپ شده و سه مجموعه در دست چاپ."