چکیده:
توجه و تامل در عوامل و انگیزه هایی که در سرودن شعر نقش داشته اند، از دیرباز مورد توجه صاحب نظران، بویژه فیلسوفان و شاعران بوده است، و غالب آنان برای شاعری، منبع و منشایی غیبی و آسمانی قایل بوده اند. در مقاله حاضر کوشش شده که در ابتدا زمینه و پیشینه بحث درباره منابع الهام، بازشناسی و بازنمایی شود، و سپس، انگیزه های شاعری مولانا، به تفصیل بحث و بررسی گردد. نویسنده، انگیزه های شاعری و منابع الهام مولانا را به دو دسته کلی، عاشقانه و بیرونی تقسیم و هر کدام را با نمونه های مناسب تبیین، و گاه تحلیل کرده است. از گفتار حاضر معلوم می گردد که مولوی گاه عامدانه و آگاهانه، و گاه ناخودآگاه و غیر عامدانه، به انگیزه ها و سرچشمه های شاعری خود اشاراتی کرده است. منبع و محور همه این انگیزه ها، و آغاز و انجام شاعری مولانا، به عشق و معشوق، و جلوه و جاذبه، و دعوت و داعیه آن باز می گردد. البته شوق و طلب و تقاضای مخاطبان و متقاضیان و دغدغه ارشاد نیز در رویکرد مولانا به کلام موزون عشق محور، بی تاثیر نبوده است.
خلاصه ماشینی:
"45 برای گوش کسانی که بعد ما آیندکه گوششان بگرفتست عشق و میآرد بگویم و بنهم عمر ما موخر نیستز راههای نهانی که عقل رهبر نیست (همان: غ478) مولانا معتقد بود که شعر باقی میماند و معنیها میروند و میپرند، و شعر نو و پر معنی او که برای آیندگان آماده شده، تا همیشه خواهد ماند، 46 از این رو، گاه خود را دعوت به گفتن و سرودن میکرد: هین بگو که ناطقه جو میکندگر چه هر قرنی سخن آری بود تا به قرنی بعد ما آبی رسدلیک گفت سالفان یاری بود (مولوی، 1362: 3/2537-2538) مخاطبان و متقاضیان مخصوص غیر از معشوق و داعیة درونی که پیشتر از آن سخن گفتیم، وجود برخی مخاطبان مخصوص و پختگان و انسانهای «دوزخ آشام» -که محرم و لایق رازند- نیز باعث میشد که مولوی شعر خود را ادامه دهد، وگرنه- چنانکه در نینامه نیز میگفت- چون حال پختگان را خامان در نمییابند، ترجیح میداد که سخن را کوتاه کند: فرو کشیدم و باقی غزل نخواهم گفت مگر بیابم چون خویش دوزخ آشامی (مولوی، 1378: غ3058) باقی غزل به سر بگویم نتوان گفتن به پیش خامان (همان: غ1925) گروهی دیگر از خواهندگان و بلکه خورندگان ویژة شعر و کلام او- کلامی که از شدت جمال و نورانیت میتوانست غذای فرشتگان شود- 47 همان آسمانیان و فرشتگانند: سخنم خور فرشته است من اگر سخن نگویم ملک گرسنه گوید که بگو خمش چرایی (همان: غ2838) تقدیر حق از دیگر بواعث و علتهای سرایش شعر از دیدگاه مولانا، قضای حق تعالی و «کشاکش قدر» اوست که خواسته و مقدر کرده است که آن جناب به شعر رو کند؛ علتی که هم میتوان آن را با جبر و ارادة مطلق خداوند تفسیر نمود و هم با اندیشه تسلیم و فنای عاشقانه فهم کرد: چو قطب مینجهد از میان دور فلکخموش باش که این هم کشاکش قدرست کجا جهد تو بگو نقطه از چنین پرگارترا به شعر و به اطلس مرا سوی اشعار (همان: غ1133) در آخر این بحث، گفتنی است که از دید مولانا، «ریای خلق» و توجه آنان به شعر و شیرین بودنش نیز میتواند از عوامل شعرسرایی باشد."