چکیده:
داستان شاه و کنیزک نخستین داستان مثنوی و نخستین سخن مولوی پس از ذکر ماجرای نمادین و تمثیلی نامه نی است. به احتمال قوی به سبب قرابت زمانی و مکانی نی نامه با این داستان، یکی از جدی ترین داستانهای مثنوی است و همان گونه که مولوی تمام آن را که در مثنوی بیان آن را در نظر داشته، در نی نامه بیان کرده است1، در این داستان نیز غالب اصول و عقاید مربوط به جهان بینی، تجارب روحانی و حیاتی و ماجرای روح آدمی در جسم را در قالب داستانی تمثیلی بیان کرده است. در این یادداشت، ضمن تحلیل این داستان، دلایلی از جزئیات داستان جهت اثبات وجود سطح تمثیلی آن- که مورد تردید برخی از شارحان مثنوی است- آمده و در کنار آن برخی عقاید و نظریات مولوی که در مطاوی داستان تجلی یافته، ذکر شده است.
خلاصه ماشینی:
"در تطابق سطح تمثیلی این داستان با حقیقت مکتوم در حیات اجتماعی قوم، میتوان گفت که مولوی با بینش رمزاندیش خویش، به یک داستان مسبوق نگریسته و آن را با ماجرای خضر که بیسبب آشکار، آن نوجوان را کشت و شرح آن در سورة کهف قرآن آمده است، درهم آمیخته و داستانی تمثیلی و پر رمز و راز ساخته است و این ادعا از تصریح مولانا استنباط می شود: کشتن این مرد بر دست حکیماو نکشتش از برای طبع شاهآن پسر را کش خضر ببرید حلق نی پی امید بود و نی ز بیمتا نیامد امر و الهام الاهسر آن را در نیابد عام خلق به عبارت دیگر، میتوان چنین استنباط کرد که مولوی برای بیان رموز ذهنی خویش و جهت توجیه ذکر این قصه، داستان بلامنازع قرآن را مؤید سخن خود میکند و در حقیقت، قصد القای این نکته را دارد که لطف الهی و کمال و حقیقت، خلاف جهت راهی است که عامه گام در آن نهادهاند و حکیم راهشناسی که مؤید به اشارت غیبی باشد، میتواند خلق را از این کژروی برهاند؛ حتی اگر حیات حقیقی را در مرگ صوری بازنماید.
این نکته را طبیب غیبی به شاه تلقین میکند و از او میخواهد که کنیزک را شش ماه تمام از لذایذ حسی مطلوب وی بهرهمند گرداند تا او بتواند به قوت و صحت مفطور خود برسد و به تبع آن سیر جان به مدارج ترقی و رضای خود میسر شود و آنگاه، گاه آن میرسد که باید نفس را از لذایذ حسی برید: مدت شش ماه میراندند کامبعد از آن از بهر او شربت بساخت تا به صحت آمد آن دختر تمامتا بخورد و پیش دختر میگداخت همان:1/201-202) از آنجا که به اقتضای حرمت رهبانیت در اسلام، نفس را نمیتوان بکلی مطرود و محروم کرد، به موجب معاونت جسم با نفس، عالم جسم بکلی از نور موهبت و رحمت عنایت حق بی بهره نیست، بلکه چون محل جریان و تظاهر مشیت الهی و موجب تحقق کمال روح در پیوند با جسم است، حرمت و تقدس نفحة الهی، شامل جسم نیز شده است."