چکیده:
ساخت شکنی تا جایی که به ادبیات مربوط می شود، بر نظریه و شیوه ای از خوانش اطلاق می شود که این فرضیه را که نظام زبان زمینه های مناسبی را برای تثبیت چهارچوب، انسجام و معنی قطعی اثر ادبی فراهم می کند، انکار می کند و در واقع آن را دگرگون می سازد. این رهیافت در عین حال، ساختار متن را ویران نمی کند، بلکه ساختاری را جایگزین ساختار قبلی می کند. در این مقاله، از بعد عملی این رهیافت برای تحلیل داستان بشر، یکی از داستانهای هفت پیکر نظامی، استفاده شده است. در فرایند ساخت شکنی این داستان، بر ظرفیت نشانه های زبانی، فرهنگی و ادبیی که در متن به کار رفته است، و در عین حال بر ساختاری که بتواند جانشین ساختار قبلی شود، تکیه شده است.
خلاصه ماشینی:
"مجموعة این تناقضها و تقابلها، موجب این پندار میشود که ساخت داستان مورد بحث، در شکلی که روایت شده است، میتواند به صورت دیگری دگرگون شود و تغییر یابد: بشر پس از گرفتار شدن به عشق زن، با جمال و زیبایی خود، زن را میفریبد و برای آنکه شوی او ملیخا را از سر راه بردارد، با وی همسفر میشود و در میانة راه، ملیخا را که کیش و آیینی بیگانه دارد، میکشد و به خاک میسپارد و بیزحمتی به شهر خود باز میگردد و این حکایت را بر میسازد تا زن او را دور از سوءظن اغیار تصاحب کند و البته، واقعیت ماجرا را تنها او میداند و زیبارویی که دل به او داده است (امامی، 1382: 32- 34).
با این مقدمات اگر بپذیریم که تقابلی که ساختار اصلی داستان را تشکیل داده است، تقابل میان تقدیر و تدبیر است، میتوانیم با استفاده از خود داستان به ساختشکنی آن بپردازیم: با توجه به اینکه ساختار کنونی داستان برگرد اصل ، هستة مرکزی، لوگوس و متافیزیک حضور تقدیر شکل گرفته است، برای شکستن آن باید طبق نظریة دریدا، در خود متن نشانهها و قراینی را بیابیم که این ساختار را نقض کند و نشان دهد تقدیر یکهتاز میدان نیست و شخصیتهای داستان از اختیار و اراده برخوردارند و حوادث داستان فقط حاصل تقدیر نیست، بلکه تدبیر و اراده هم به اندازة تقدیر مؤثر است."