چکیده:
را خاطرنشان کند که این اسلوب،مربوط به فرهنگ و جامعه تکصدایی است؛درحالیکه گفتگو ویژه فرهنگ و جوامع چندصدایی است.حکیم فرزانهء طوس در پردازش و سرایش حماسهء بیهمال خویش که برخی آن را داستان بلند و واحدی میدانند،از گونههای گفتاری مختلفی چون گفتگو و مناظره بهره جسته است.اگرچه مناظرههای این اثر،اصلا با گفتگوها از حیث بسامد و اسلوب قابل قیاس نیست؛اما در این مقال برآنیم تا جایگاه و اهمیت مناظره را با تحلیل نمونههای آن در شاهنامه بررسی و تبیین کنیم. بعد از تعریف مناظره از منظرهای گوناگون و اشاره به منشأ اولیه آن در متون ادبی قبل از اسلام،دو مناظره:«مانی و موبد»و«موبدو مزدک»شاهنامه بررسی و تحلیل شده است و در پایان روشن شده که مناظرههای شاهنامه با مناظرههای پنجگانهای که اسدی طوسی در تغزل و تشبیب قصاید مدحی استفاده کرده،کاملا متفاوت است و نیز با برخی مثنویهای تمثیلی سدههای بعد. فردوسی با سرایش این مناظرهها توانسته هم فضای دینی استبدادزده تحت سیطره موبدان را-که هر صدایی غیر از صدای خود را برنمیتابد-به تصویر بکشد و هم این دقیقه
خلاصه ماشینی:
"درآمد اگر با نگاهی ژرف و شامل به شاهنامه بنگریم،کل این اثر حماسی را با همهء تنوعها و تکثرهایش میتوان داستانی پیوسته و تودرتو به شمار آورد و همه رویدادهای به ظاهر پراکنده پادشاهیهای گوناگون را رویدادهای داستان پادشاهی ایران،و قهرمانان رنگارنگ بخشهای مختلف آن را دگردیسی انسان ایرانی دانست،با بنمایهء بنیادی تقابل میان خیر و شر و نیک و بد حکیم فرزانه طوس و پردازنده این داستان بلند-که خود برای اثرش هویت و شخصیتی قابل بوده و در آن به چشم داستانی واحد مینگریسته است1-برای پردازش و سرایش داستانهای اثر بیهمال خود،از گونههای مختلفی مانند دیالوگ،مونولوگ،نیایش، رجزخوانی،نامهنگاری،مرثیهخوانی و ازجمله مناظره بهره جسته است(سرامی،8631:6).
این مناظرهها،به استثنای مناظرات معدود فردوسی،در بدو امر بیشتر در قالب قصیده بوده و مشتمل بر گفتوگوی ساده میان دو عنصر متضاد که نقطهء مقابل یکدیگرند،میشده است و شاعران از آن به صورت تمثیلی برای بیان عقیده یا اثبات نظر خویش بهره میبردهاند؛ مانند گفتگوی موجود در«مناظره زاغ و باز»در دیوان عنصری،اما بعدها بهویژه در قصاید ابو نصر علی بن احمد اسدی طوسی[در قرن پنجم]و امیر معزی[متوفی در قرن ششم]مناظره به جای تغزل و تشبیب و برای جلب توجه مستمع به کار میرفته؛مانند مناظره«کلک و تیغ»که درصدر قصیدهای از امیر معزی در مدح سلطان آمده است(محجوب،5431:665)."