خلاصه ماشینی:
"خدمتکار زن:همانطور که گفتم به وظیفهاش عمل کرده،که این تازه گوشهای از کار است،درحالیکه کلید راز کار و موفقیت ایشان دست این بانو است،بله خانمها مادر شیخ را میگویم...
زن جوان:اما شما پشتکار و بیخوابی شبهای شیخ را در نظر نمیگیرید،که چطور شبها از بیخوابی،سوزن در چشم خود میکرده و تا صبح بیدار میمانده،...
راز کار این خانم و شیخ را به جز خدای بزرگ و خود این مخدره،من میدانم!...
حتی میتوانم ادعا کنم که در این دوره و زمان کار ایشان خارق العاده است،کاری است که بلاتشبیه،معصومین علیه السلام انجام میدادند!...
اجازه بفرمایید:این مخدرها بدانند که مادر شیخ انصاری چگونه کودک خود را پرورش داده...
کاری را که این بانو به انجام رسانیدهاند،از طاقت همهء مادران بیرون است...
چه این مخدره اعتقادش بر این بود که:کودک همان قرآن هدیهء امام صادق(ع)است پس به همین خاطر هیچگاه بیوضو به آن دست نمیزدند و شیرش نمیدادند!..."